بی مهابا ، صف شکن
یک علی آمد به میدان لشکری را مات کرد
چون توسل بر علی و مادر سادات کرد
بی مهابا ، صف شکن، طوفان حیدر را ببین
مجتبی و فاطمه ، شبه پیمبر را ببین
لشکری را ضربه هایش رهسپار خاک کرد
لافتی الا علی در معرکه کولاک کرد
ضجه های خلق از تیغ علی در آمده
هرکسی باسر به جنگش رفته بی سر آمده
آن چنان شمشیر زد شد زنده یاد ذوالفقار
چاره ای لشگر ندارد در مصافش جز فرار
با وجود یک علی تنها نمی ماند ولی
کوری چشم حسود از پانیفتاده علی
کربلا می لرزد از یاحیدر تکبیر او
انتقام سیلی زهراست هر شمشیر او
لرزه می انداخت بر هر لشگری و هریلی
یاعلی های علی بن حسین بن علی
رفت خیمه گفت بابا تشنه ام آبی بده
بیقرارم بر دل بی تاب من تابی بده
مهر زهرا بود آب اما حسین آهی کشید
شبه خاتم تشنه بود اما فقط خاتم مکید
بهتر از این جام در دنیا و عقبی جام نیست
کام از مولا گرفته ست این جوان ناکام نیست
رفت میدان و دوباره محشری را زد رقم
یکصد و هشتاد تن را کشت تیغش دست کم
وای از آن ساعتی که چشمهایش تار شد
بی رمق شد از عطش کار علی دشوار شد
لشگر آمد، بی هوا یک ضربه بر فرقش نشست
هیبت طوبایی آن صورت زیبا شکست
مرکبش او را به سمت قتلگاهش برد آه
یاد کوچه پیکر او ضربه هایی خورد آه
اسم کوچه آمد و کوچه برایش باز شد
گفت یا زهرا دهان زخمهایش باز شد
بعد سنگ و تیر و نیزه نوبت شمشیر شد
غارتش آغاز شد صد ها علی تکثیر شد
غیر بوسه آرزوی دیگری زینب نداشت
جای سالم در تنش اندازه ی یک لب نداشت
داغ او داغ عظیم عمه ی سادات شد
پیکرش در دست نیزه دارها خیرات شد
ناصر دودانگه