شکر خدا زهرا دوباره رزق این نوکر نوشت
با دست بشکسته مرا روزیخور این در نوشت
هرگز نمیکردم گمان اینجا مرا راهم دهند
نام مرا در بین نوکرها خودش آخر نوشت
روز ازل وقتی خدا روزیِ عالم را نوشت
ارباب را ارباب و ما را بر درش قنبر نوشت
در عرش حق پیراهن خونین او آویختند
بیخود نبوده گر خدا این قلب را مضطر نوشت
نام حسین فاطمه اشک مرا جاری کند
رحمت به شیر مادرم، صد شکر بر این سرنوشت
هرکس که شد در این دهه دیوانهی کوی حسین
زینب برای او “نمازِ صبحِ بالاسر” نوشت
حبُّ الحسین ِ نعمتی، قبرُ الحسین ِ قبلتی
این جمله را هر نوکری در قلب خود با زر نوشت
من زاره فی کربلا زار العلیّ فی عرشه
این را همان اول خدا، در عرش بر سردر نوشت
“حُبُّ الحسینِ جُنَّنی” عابس بیان کرده ولی
بر چوب محمل خواهرش این جمله را با سر نوشت
میگفت زینب از فراز تل برادر جان ببین
آنکس که تقدیر تو بیانگشت و انگشتر نوشت…
…من را میان عدهای نامرحم و دور از حیا
آواره و بیچاره و بییار و بیمعجر نوشت
مهدی علی قاسمی