شعر مناجات با خدا

آمدم در میزنم یا رب گدایت را ببین
باز هم این بنده بی دست و پایت را ببین

ظرف خالی طعام سائلت را پر نکن
نان من گریه است نان بنده را آجر نکن

بار من روی زمین مانده است بارم را بخر
خوب و بد هر چه دارم را بیا یکجا بخر

ای پناه بی پناهی ها پناهم داده ای
از تو ممنونم به مهانی ات راهم داده ای

شکر میگویم هزاران بار ستاری خدا
وای اگر از باطن من پرده برداری خدا

هیچ کس گردن نمیگیرد منِ شرمنده را
مثل فرزند پدر مُرده بغل کن بنده را

در زمان ارتکاب جرم بی باکم نکن
تا مرا پاکم نکردی از بدی خاکم نکن

قلب تاریک مرا از روشنی آکنده کن
عزم ترک معصیت را در وجودم زنده کن

بارها وقتی که میبینم دچارم برگناه
هر دمی که بیخ پیدا کرد کارم در گناه

رو به زهرا میکنم زهراست پشتیبان من
جای دیگر را ندارم جز در این خانه من

تا دم افطارها یادی ز عطشانش کنم
چشم روزه دار خود را گریانش کنم

دست شمر افتاده آن زلف درهم ریخته
خشکی لبهاش را با چکمه بر هم ریخته

نیزه جای جرعه آبی در گلویش میکنند
پیش چشم مادر او پشت و رویش میکنند

شاعر؟؟؟

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا