شعر شهادت حضرت عباس (ع)
لشگرش افتاد
جگرش سوخت لشگرش افتاد
آی مردم برادرش افتاد
فرق او ریخت هی سرش افتاد
بغلش کرد پیکرش افتاد
طاقت و استقامتش کم شد
روزگار حسین درهم شد
بعد عباس ماجرایی شد
ته گودال سر صدایی شد
شمر آمد عجب بلایی شد
خنجری کند جانمایی شد
مادرش آمده چه آمدنی
سر او شد جدا چه سر زدنی
گفت عریان شدی و چاره که نیست
پسرم آن لباس پاره که نیست
زخم های تو را شماره که نیست
نظرت بر حرم اشاره که نیست
دست زینب به روی معجرش است
لشگری حمله بر به زیورش است