شعر وروديه محرم

غرق غفلت، غرق امواج گناهان آمدم
با امید شستشو در بحر غفران آمدم

تا که شاید با غم عشق تو سودایی کنم
گرچه آهی در بساطم نیست، نالان آمدم

بعد یکسال آزگار این سو و آن سو رو زدن
با سری پائین و با شرمی فراوان آمدم

خسته از دنیایم ای ارباب! تحویلم بگیر
چکمه‌هایم روی دوش است و پشیمان آمدم

مثل طفل خانه گم کرده میان کوچه‌ها
تا به پرچم خورد چشمانم، هراسان آمدم

ای پناه روزهای سخت و سرد زندگی!
باز کن آغوش گرمت را که لرزان آمدم

دست خالی مرا بین محبانت بگیر
رو سیاهی در میان رو سپیدان آمدم

با نیابت از شهیدی هر شب اینجا می‌رسم
من به امید دعاهای شهیدان آمدم

تا صدای مادرت پیچید بین آسمان:
«یا بُنَیَّ یا بُنَیَّ» من پریشان آمدم

 مصطفی هاشمی نسب

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا