شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

گنبد طلای شاه را از دور می بینم

گنبد طلای شاه را از دور می بینم
گلدسته را با حالتی مغرور می بینم

دور و برم تاریکی مطلق,ولی اینبار
در روبرویم عالمی از نور می بینم

به ذوالفقار شبیه است کارهای خدا

به ذوالفقار شبیه است کارهای خدا

به هر که میل علی میکشد عذاب دهد

به شیخ , کعبه شود قسمت و به بنده , نجف

به هر که در خور شأن خودش ثواب دهد

قلم در دست می گیرم ولی ذهنم پریشان است

قلم در دست می گیرم ولی ذهنم پریشان است

چه بنویسم از اوصافش؟ که او پیدا و پنهان است

صراط المستقیم و نقطه ی در باء بسم الله

علی تفسیر قرآن نه علی خود روح قرآن است

آخر تمام هستی ما می رسد به او

آخر تمام هستی ما می رسد به او
آخر جهات قبله نما می رسد به او

گاهی خدا اجابه کند گاه مرتضی
آری صدا بزن که دعا می رسد به او

ناشدنی زیر سایه ات شدنی شد

ناشدنی زیر سایه ات شدنی شد
شیوه ی عشاق کشورت قرنی شد
عشق میان من و تو چون علنی شد
علت مرگم فمن یمت یرنی شد
عاشق قبرم که در کنار تو باشم

علی توحید صادق بود علی قرآن ناطق بود

علی توحید صادق بود علی قرآن ناطق بود
علی سعی و صفا زمزم علی محبوب خالق بود
علی تورات موسی بود علی انجیل عیسی بود
علی داماد پیغمبر علی محبوب زهرا بود

جان به قربان علی و آل او

جان به قربان علی و آل او
بهترین القاب عالم مال او
دست ما و گوشه ای از شال او
سایه دارد بر سر ما بال او

عالم فدای یک سر موی تو یاعلی

عالم فدای یک سر موی تو یاعلی
منظومه ی تمام نمای خدا علی

عادت به سجده سمت نجف دارد این سرم
“أصبحت زائرا لک یا…” مرتضی علی

گرچه مـقـامِ رَفْعَت او را کسی نداشت

گرچه مـقـامِ رَفْعَت او را کسی نداشت
هنگام خشم, رأفت او را کسی نداشت

شمشیر خویش را به عدو داد وقت جنگ
پس شک نکن,مروّت او را کسی نداشت

دلبری دارم که هرد م مست نامش می شوم

دلبری دارم که هرد م مست نامش می شوم
سرخوش از صحبای جان بخش کلامش می شوم
ان چنان در عمق جانم ریشه کرده عشق او
هر کسی یک یا علی گوید غلامش می شوم

حمید کریـــمی

از میان وصل و هجران سوز هجران بهتر است

از میان وصل و هجران سوز هجران بهتر است
درد عشقت پیش ما از هر چه درمان بهتر است
با خودم گفتم چه ارم محضرت دیدم که نه
دست خالی امدن پیش کریمان بهتر است

اگر برند زپیکر هزار بارم دست

اگر برند زپیکر هزار بارم دست

زدامن علی و آل برندارم دست

به دشمنان علی دست دوستی ندهم

اگر چه از جگر خاک و خون برآرم دست

دکمه بازگشت به بالا