دارم به سر هوای زیارت اباالحسن
ای در جنون کشیده نگاهت اباالحسن
مستی من ز شرب مدام شراب توست
با من چه کرده ذکر مدامت اباالحسن
دارم به سر هوای زیارت اباالحسن
ای در جنون کشیده نگاهت اباالحسن
مستی من ز شرب مدام شراب توست
با من چه کرده ذکر مدامت اباالحسن
جان رافقط به مقدم جانان فدا کنید
قد رافقطبه محضرمولا دوتا کنید
فرقی نمی کند که بگویید علی علی
یا دررکوع وســجده خدایا خدا کنید
خدا میخواست تا آخر علی نقش آفرین باشد
بر این انگشتری نام علی نقش نگین باشد
علی ظاهر علی باطن علی اول علی آخر
خدا میخواست تا آخر یکی بالا نشین باشد
وحـــی آمد که شوم پیک , بسازم غزلی
تا شوم شاعر درباری احســــاس , ولی
دیدم امکان تخیــل به سرم ساخته نیست
نه فعـــــولن نه فعــــــلتُ فعلاتن فعلی
گرچه همتا و شریکی خالق اعظم ندارد
یک علی دارد که مانندش در این عالم ندارد
من نمیگویم چه دارد این علی آنقدر گویم
از خدا چیزی به عالم جز خدایی کم ندارد
صحن نجف؛ یاسین و الرحمن چه می چسبد
جاری شدن در کوثر قرآن چه می چسبد
وقت زیارت خوب می فهمم که با مولا
همسایگی در روضه ی رضوان چه میچسبد
با حضور شیر حق خیبر سپر انداخته
دست خطی مرتضی بر روی در انداخته
حیدر آمد, حیدر آمد, در میان معرکه
لرزه ای در قلب دشمن این خبر انداخته
در حریمت علم وعرفان هیچ نیست
بی وِلایت, صوت قرآن هیچ نیست
کعبه با نام تو معنا میشود
در زمین غرق تماشا میشود
دست دل می زنم به دامانت
می سرایم برای چشمانت
ای که رحمت, شبیه به باران
می چکد از میان دستانت
تویی که صنع خدایی و خالق احدی
نیازمند خدا و به خلق او صمدی
تو نقطه ی ب ی بسم اللهی و قرآنی
امید شیعه ی خود وقت قصه ی لحدی
عشق گیرای تو یک عالم مسلمان ساخته
از دل زردشت یک عاشق چو سلمان ساخته
نیست دنیا جز کویری خشک و بی آب و علف
برکت نور تو نعمت را فـراوان ساخته