آنان که بحر را به نظر در سبو کنند
آیا شود سبویِ مرا زیر و رو کنند؟
دل را حرارتِ غم ِ تو کم نمیشود
مارا اگر به چشمه ی زمزم فرو کنند
آنان که بحر را به نظر در سبو کنند
آیا شود سبویِ مرا زیر و رو کنند؟
دل را حرارتِ غم ِ تو کم نمیشود
مارا اگر به چشمه ی زمزم فرو کنند
مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست
چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست
همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو
ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست
گر که بر مرکبش سوار شود
وارد بزم کار و زار شود
کار دشمن تمام زار شود
دست اگر او به ذوالفقار شود
از قدیم و ندیم می گویند:
دست بالای دست, بسیار است
دست بالای دست ها… اما
دست مشکل گشای کرار است
مِنّتِ زلف تو دارم که گرفتارم کرد
گوهر مهر تو اینگونه خریدارم کرد
کافری بیش نبودم عَلَوی ام کردی
نفس عشق شما بود که بیدارم کرد
گفتم :«علی مدد», قلمم ذوالفقار شد
مضمون اسیر لشگر زلف نگار شد
حرف از نجف که شد, دلِ پیمانه ام گرفت
آهی کشید و… قافیه دیدم «خمار» شد
من غلامی از هزاران امیر باوفا
آرزومند دورکعت کنج ایوان طلا
نذر کردم بار بعدی با وضو وارد شوم
به حیاط صحنش از باب علی موسی الرضا
یا ایّها الکریم ببین بی بضاعتم
مهمان نامناسب ماه ضیافتم
دیدم که بار رحمت عام است آمدم
هرگز به روی من نزدی بی لیاقتم
از همان روزی که زلف یار را کج ساختند
ذوالفقار این تیغ معنادار را کج ساختند
زلف یار در حجاب و ذوالفقار در نیام
علتی دارد که این آثار را کج ساختند
جمله فرشتگان به ید او شدند خلق
سبوحشان به زمزمه ی یا علی علی
فرمود حق که سجده به نور علی کنید
آدم که بود؟ علم الاسما علی علی
قسیم النار والجنه محب ات را چه خواهی کرد
محب ات را بسوزانی محبت را چه خواهی کرد
تو آقاتر از آن هستی گدایت را برنجانی
گرفتم اینکه رنجاندی کرامت را چه خواهی کرد