شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

عمر ِ گدایی من و سلطانی ات یکیست

آنان که بحر را به نظر در سبو کنند

آیا شود سبویِ مرا زیر و رو کنند؟

دل را حرارتِ غم ِ تو کم نمیشود

مارا اگر به چشمه ی زمزم فرو کنند

ذکر شبانه

مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست

چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست

همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو

ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست 

سن حیدر

گر که بر مرکبش سوار شود

وارد بزم کار و زار شود

کار دشمن تمام زار شود

دست اگر او به ذوالفقار شود

دست مشکل گشای کرار

از قدیم و ندیم می گویند:

دست بالای دست, بسیار است

دست بالای دست ها… اما

دست مشکل گشای کرار است

علمدار خدا

مِنّتِ زلف تو دارم که گرفتارم کرد

گوهر مهر تو اینگونه خریدارم کرد

کافری بیش نبودم عَلَوی ام کردی

نفس عشق شما بود که بیدارم کرد

علی مدد

گفتم :«علی مدد», قلمم ذوالفقار شد

مضمون اسیر لشگر زلف نگار شد

حرف از نجف که شد, دلِ پیمانه ام گرفت

آهی کشید و… قافیه دیدم «خمار» شد

کنج ایوان طلا

من غلامی از هزاران امیر باوفا

آرزومند دورکعت کنج ایوان طلا

نذر کردم بار بعدی با وضو وارد شوم

به حیاط صحنش از باب علی موسی الرضا

یا ایّها الکریم

 یا ایّها الکریم ببین بی بضاعتم

مهمان نامناسب ماه ضیافتم

دیدم که بار رحمت عام است آمدم

هرگز به روی من نزدی بی لیاقتم

نظر لطف بوتراب

 

به ذره گر نظر لطف بوتراب کند

به آسمان رود و کار آفتاب کند

 

زلف یار

از همان روزی که زلف یار را کج ساختند

ذوالفقار این تیغ معنادار را کج ساختند

زلف یار در حجاب و ذوالفقار در نیام

علتی دارد که این آثار را کج ساختند

فرمانروای ملک خدا

جمله فرشتگان به ید او شدند خلق

سبوحشان به زمزمه ی یا علی علی

فرمود حق  که سجده به نور علی کنید

آدم که بود؟ علم الاسما علی علی

قسیم النار و الجنه

قسیم النار والجنه محب ات را چه خواهی کرد
محب ات را بسوزانی محبت را چه خواهی کرد

تو آقاتر از آن هستی گدایت را برنجانی
گرفتم اینکه رنجاندی کرامت را چه خواهی کرد

دکمه بازگشت به بالا