نمک سفره ی ارباب غذای دل ماست
عشق حیدر بخداوند بهای دل ماست
اگر این حب علی هست خطا ای عالم
خود الله گرفتار خطای دل ماست
نمک سفره ی ارباب غذای دل ماست
عشق حیدر بخداوند بهای دل ماست
اگر این حب علی هست خطا ای عالم
خود الله گرفتار خطای دل ماست
دیوانه ی تو هــر که شد عاقل نمی شود
یک لحظه هم ز عشق تو غافل نمی شود
مـــولا جـواز نوکریم چــون به دســت تو
امضاء و مهر خورده که باطل نمی شود
اگر نگاه کنی پیش پای چشمانت
یتیم پُر شده در کوفه های چشمانت
مگر چه دیده ای از شهر کوفه ی من که
گرفته باز دوباره هوای چشمانت
میگفت حی عالی اعلا : علی علی
در وقت خلق احمد و زهرا , علی علی
آمد زمان پدید و مکان گشت آشکار
تاریخ خلقت است سراپا علی علی
شب دیده ام به جمال تو شده روشن ای مه منتجب
که زخواب وخور توفکنده ای ,من ِ خسته ای شه منتخب
چه نموده با دل بینوا میِ بی عنب لبِ چون رطب
که گذشته از سر من دگر زحلال و منکر ومستحب
آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند
آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند
از هر دو تا نگار یکی ناز می کند
عشاق روزگار یکی در میان خوشند
آنکسی که شراب مینوشاند , به شما در الست من بودم
اولین باده خور خود ساقی است , اولین مرد مست من بودم
در ازل نور او که شد پیدا , تا صدا زد: که این منم لیلا
اولین عاشقی که پیمان با , لب پیمانه بست من بودم
آنان که بحر را به نظر در سبو کنند
آیا شود سبویِ مرا زیر و رو کنند؟
دل را حرارتِ غم ِ تو کم نمیشود
مارا اگر به چشمه ی زمزم فرو کنند
مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست
چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست
همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو
ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست
گر که بر مرکبش سوار شود
وارد بزم کار و زار شود
کار دشمن تمام زار شود
دست اگر او به ذوالفقار شود
از قدیم و ندیم می گویند:
دست بالای دست, بسیار است
دست بالای دست ها… اما
دست مشکل گشای کرار است
مِنّتِ زلف تو دارم که گرفتارم کرد
گوهر مهر تو اینگونه خریدارم کرد
کافری بیش نبودم عَلَوی ام کردی
نفس عشق شما بود که بیدارم کرد