شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

ای لقبت لافتی

حلقه به گوش توام ای لقبت لافتی

هرچه بگویی کنمبی چک و چون و چرا

خون دو دیدهگواست بر غم حجر تو یار

بهر مداوای دلکن تو شبی رو به ما

حلقه به گوش تو ام ای لقبت لافتی

حلقه به گوش تو ام ای لقبت لافتی

هرچه بگویی کنم بی چک و چون و چرا

خون دو دیده گواست بر غم حجر تو یار

بهر مداوای دل کن تو شبی رو به ما

سبـوی علی

هر که مست است مست روی علی است

هر چه مستی است از سبـوی علی است

تاک را کاشت با دو دست خـودش

باده یک قطره از وضوی علی است

شهیده ی مرتضا

شهرنبی ولی زنبی غرق کینه است

باکینه زخم سینه همیشه قرینهاست

آتش برای تسلیت داغدیده ها

رسم عجیب مردم پست مدینه است 

میخانه

آسمان ها دامن تو , ابر ها پَر پَر تو

خاک و افلاک همه منّت کشِ قَنبر تو

مثل جبریل امین در صف خیرات توام

تا به ماهم برسد یک رطبی از در تو

مستی پنهانی

دیده دو دو زده سرگرم کمی حیرانی است

جام نوشیده شده مستی آن پنهانی است

دست بر چشم نمالم , به خدا رؤیا نیست

قصد و منظور من آن جا که خودت می دانی است

باقی گل قنبر

من ز باقی گل قنبرتان خلق شدم

به دعای سحر همسرتان خلق شدم

با دعایش شده ام مست شما در هیأت

و جگر سوخته ی دخترتان خلق شدم

حرمت بیت الحرام

درتن من جان علیست , خون به شریان علیست

هرطپش قلب من , ذکرعلی جان علیست

 

پتک به غمها بکوب , بردف تقوا بکوب

مست شدی پابکوب , مرشد مستان علیست

 

امیر دو عالم

جبریلی و هر آینه عرش است کنارت

ماتند همه از پر معراج مدارت

 

ما چاره نداریم به غیر از سر تسلیم

آهو چه کند با نفس شیر شکارت

 

ابالحسن

یا مظهرالعجائب دنیا ابالحسن

یا ایهالعزیز خدا , یا ابالحسن

 

وقتی غلام حلقه به گوش حسن شدم

بهتر بود صدات زنم با ابالحسن

 

ضرب در نور

 

دیده دو دو زده سرگرم کمی حیرانی است

جام نوشیده شده مستی آن پنهانی است

دست بر چشم نمالم , به خدا رؤیا نیست

قصد و منظور من آن جا که خودت می دانی است

باران ناگهان

هرکه از دام عشقت آزاد است, خلق او را اسیر می گویند

هرکسی گفت بی نیاز از توست, تازه او را فقیر می گویند 

عشق بیماری فراگیری ست, که اگر منشاش نگاه توست

نام ما را که مبتلای توئیم, در صف مرگ و میر می گویند 

دکمه بازگشت به بالا