شعر مناجات امام حسين (ع)

ظهر خونین

تا نریزد بر زمین یک قطره از دم ، ذوالجناح
غرق خونِ صاحبش برگشت آندم ذوالجناح

بانوان دیدند که از ظهر خونین تا غروب
یک نفر برگشت از پیکار آن هم ذوالجناح

یا الله

با غلام رو سیاه، ای یار خوبی می کنی
با نمک نشناس ها هر بار خوبی می کنی
با بدی و بی وفایی ها تو می سازی فقط
این بدی را می کنی انکار، خوبی می کنی

سفر کرببلا

آمدم باز درِ میکده ات گریه کنان
تشنه ام، تشنه ی دیدار، سبویی برسان
اینطرف آنطرفم جان رقیه نکشان
بنده ات را به سر سفره ی زهرا بنشان

عزیزم حسین

بیش از هر چیز عاشق، سوختن را از بر است
بال نه، حیثیت پروانه ها خاکستر است

حاء و سین و یاء و نون تسکین غم های پدر
حاء و سین و یاء و نون رمز دعای مادر است

جانم حسین

ما کشته ی توایم به جز این گمان مکن
پروانه های سوخته را امتحان مکن

القصه ما برای تو بااااید که جان دهیم
فکری برای آخر این داستان مکن

عزیزم حسین(ع)

بردیم ما هر جا که نام اطهرت را
خوردیم بیش از پیش نان محضرت را

این دستهای بی کسی سوی کسی نیست
از ما نگیری دامن آب آورت را

جانم حسین

آزاد ، آنکس که گرفتار حسین است
آباد ، آن قلبی که بیمار حسین است

زهرا خریدارش بود در روز محشر
هر دل در این دنیا خریدار حسین است

در سینه داغ داریم

در سینه داغ داریم این داغ مختصر نیست
شور و نوای ما را در هیچ سر گذر نیست

دل را دخیل بستیم بر تار زلف ماهی
جز تارهای زلفش جای دگر خبر نیست

حسین جان

هر که برگردانْد رو از راه تو گمراه شد
آنکه دورت گشت، در چشمانِ تو دلخواه شد

فطرس آمد از پرِ قنداقه ات حاجت گرفت
خوش به حال آنکه از آقایی ات آگاه شد

عزیزم حسین

سر شب تا سحر یکریز با معشوق نجوا کن
اگر پرسید عاشق بوده ای با اشک حاشا کن

بگو با یار غیر از اشک چیزی در بساطم نیست
بگو احوال من را از دو چشمانم تماشا کن

یوسف ارض و سمائی

یوسف ارض و سمائی و خریدار منم
در پی ات دست تهی بر سر بازار منم

چارهء خلقی و از طایفه ای نیک سرشت
عبد آلوده به عصیان و گنهکار منم

یا اباعبدالله

نوکرت از هر که دیدم یک سروگردن سر است
نان خور ارباب بودن آبروی نوکر است

گر چه از بوسیدن روی تو محرومم ولی
خاک بوسی تو کارم تا به روز محشر است

دکمه بازگشت به بالا