شعر مدح و مناجات حضرت زهرا (س)

محو شلوغی های بازار

فردای محشر کار دشوار است ای دل

بیچاره آنکس که گرفتار است ای دل

هر کس که حب فاطمه در دل ندارد

آنجا یقینا بی کس و کار است ای دل

تکّه نخی ز چادرت به من بینوا بده

دوبـاره شد وجود من اسیر و مبتلای تو

مثل همیشه شعر من دم زند از وفای تو

عرض ادب به ساحت شما روانه می کند

قافیه های این غزل خلق شده برای تو!

مدح بی بی سلام الله

از اشک های چشم تو زمزم درست شد

از ناله های نیمه شبت غم درست شد

با یاری ملائکه در هیئت خدا

از چادر سیاه تو پرچم درست شد

انشای ِ فاطمه …

عالم تمام غـرق تـمـنای فاطمه سـت

اصلا دلیل خلق,تماشای فاطمه ست

باشد به زیر سایه ی مهرش تمام خلق

هـرذره ای کـهزیر قدمـهـای فاطمه ست

عید امسال

عیدامسال پر از بوی گل یاس شده است

وپر از خاطره ی گندم و دستاس شده است

همهی دشت گواهند که با بوی بهار

عطریک خانه ی آتش زده احساس شده است

چشم خشک

چشم خشک از چشم های تر خجالت می کشد

چشمه وقتی خشک شد, دیگر خجالت می کشد

سوختن در شعله ی دل, کمتر از پرواز نیست

هر که این جا نیست خاکستر, خجالت می کشد

فاطمه از نفس افتاد…

سرخوش هستیم و هوایی به هوای غم تو
زندگی مبحث پوچی ست جدای غم تو

درون دشت شقایق

درون دشت شقایق قناریم بابا

نظر نما تو بر این بی قراریم بابا

حکایتی است فراق و ندیدن یوسف

شبانه روز در این سوگواریم بابا

زنده شدم

دوباره زنده شدم با دعای مادرتان

قلم زدم و سرودم برای مادرتان

دوباره دفتر شعرم ستاره باران است

و شمس فاطمه بر روی جلد تابان است

کیست این بانو …

کیست این بانو که هرجا می گذارد پا  سر است!

خاک پایش از تمام مردم دنیا سر است!

در به خاک پایش افتادن تأمل نارواست

هر که نشناسد در این هنگامه سر از پا  سر است!

از همه بهتر من

ای ماه تمامِ از همه بهتر من

 ای مهرمدام, سایه­ ی بر سر من

من سیدم ومادر سادات تویی

آه ای همه افتخار من مادر من

 سیدعلی لواسانی

 

سرفصل شادمانی

سرفصل شادمانی و پایان غم رسید 

وقت هنرنمایی لوح و قلم رسید

بافاطمه خدابه خودش فخر میکند

 برحجب و زهد وعاطفه صاحب علم رسید

دکمه بازگشت به بالا