شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

این جمعه هم گذشت اما بدون تو

این جمعه هم گذشت اما بدون تو
سخت است زندگی بر ما بدون تو

شد عادت همه کابوس جمعه شب
آغاز گشتن فردا بدون تو

شد فصل دستبوسی سلطان سامرا

شد فصل دستبوسی سلطان سامرا
بر تخت دل سوار شده روح کبریا

تاثیر کرد سوز دعاهای پشت در
تا شد نوای فاطمه”ای منتقم بیا”

چشمت شراب ناب و دلم درهوای تو

چشمت شراب ناب و دلم درهوای تو

۰ چشمان من عزیز دلم خاک پای تو

درهر نماز من تو فقط جلوه میکنی

ای من فدای جلوه ی بی منتهای تو

قلم در دست من دریای دردم

قلم در دست من دریای دردم

دوات آماده اما سرده سردم

نگاهی کن بر این چشمان خیسم

توکلت علی الله مینویسم

با گریه مانوسم نه یک ماه و دو ماهی

با گریه مانوسم نه یک ماه و دو ماهی

شد گریه ام باب فیوضات الهی

هر روزو شب کارم سلام ِ برحسین است

با این امیدی که کنی سویم نگاهی

حسرت روز و شبم روی شما را دیدن

حسرت روز و شبم روی شما را دیدن
چند دوری به مدارِ سرتان چرخیدن
وسط گریه ی این وصل کمی خندیدن
پوزه را بر سر خاک قدمت مالیدن

ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻢ ﻏﺎﻟﺒﺎ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻢ ﻏﺎﻟﺒﺎ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﺑﺎ ﮐﺮﯾﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺳﺨﺖ ﺁﺳﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﭘﻠﮏ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺷﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ

ﭼﺸﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

آشفته ام شبیه دلِ بی قرار ها

آشفته ام شبیه دلِ بی قرار ها
بی رنگ و روست,روی تمام بهار ها

از آینه نمی شود هیچ انتظار داشت
وقتی نشسته است به رویش غبار ها

از روزهامن جمعه ها را دوست دارم

از روزهامن جمعه ها را دوست دارم
این جمعه های آشنا را دوست دارم

هر صبح جمعه ندبه می خوانم برایت
ازکودکی ام این دعا را دوست دارم

آن جمعه ای که روزظهورتو میشود

آن جمعه ای که روزظهورتومیشود
دلهای ما سراچه ی نور تو میشود

گرد و غبار جاده ی دل راگرفته ام
روزی دلم مسیر عبور تو میشود

همه شب به یاد رویت نظری به ماه دارم

همه شب به یاد رویت نظری به ماه دارم
به جنون کشیده مانم چو به مَه نگاه دارم

دل من به جستجویت همه شب به شوق رویت
شده معتکف به کویت چو تو پادشاه دارم

امین حضرت یکتا چرا نمی آیی

امین حضرت یکتا چرا نمی آیی

چراغ دیدۀ زهرا چرا نمی آیی

پیمبر است که با گریۀ هر سحر گوید

اَلا سُلالۀ طاها چرا نمی آیی

دکمه بازگشت به بالا