از جمعه های بی تو چه دلگیر می شوم
جان خودم ز جان خودم سیر می شوم
با هر نفس که میکشم اقرار می کنم
از این نبودنت به خدا پیر می شوم
از جمعه های بی تو چه دلگیر می شوم
جان خودم ز جان خودم سیر می شوم
با هر نفس که میکشم اقرار می کنم
از این نبودنت به خدا پیر می شوم
ایبُردن نامت شفا,آقای خوبم
یادتبه درد ما دوا,آقای خوبم
هرگزنخواهم زد دری را گر بمیرم
جز درگهلطف شما,آقای خوبم
غرق غمم و قرار جانم مهدیست
دل خسته ام و تاب و توانم مهدیست
هر جمعه رسد به چشم گریان گویم
من بنده و صاحب الزمانم مهدیست
دیده ای نیست برای تو نبارد آقا
عاشقی نیست به تو دل نسپارد آقا
جمعه ها آمد و رفتند, ندیدم رویت
دل خسته ز غمت تاب ندارد آقا
محمدمهدی عبدالهی
تو غصه خوردی ما که غمخواری نکردیم
تو ناله کردی هیچ دلداری نکردیم
یک شب اسیر رنج بی خوابی نبودیم
از دوری تو گریه و زاری نکردیم
از خواب چون به یاد تو بیدار می شوم
با ناله ی دعای فرج یار می شوم
هر چهره ای که در دو جهان دلبری کند
تنها اسیر روی تو دلدار می شوم
آه , از فکر تو یک لحظه سرم خالی نیست
تا فراق است دگر دور و برم خالی نیست
آب و نان باشد و نه , خون دلم حتما هست
مطمئن باش که از خون جگرم خالی نیست
این جمعه هم گذشت بدون زیارتی
یا ایهاالعزیز نگاهی, عنایتی
سائل منم چگونه نگاهم نمی کنی؟
سلطان تویی کجا ببرم عرض حاجتی؟
باز جمعه, قصه تکراری هجران یار
باز ندبه, شیعیان و ناله های بی قرار
کاش مولا,صفحه هجران به آخر میرسید
کاش جمعه,می شنیدم بوی مولای بهار
محمدمهدی عبدالهی
تکیه بهوفای ما نکن آقا جان
گریهتو برای ما نکن آقا جان
بهر فرجتخودت بیا کاری کن
دل خوش بهدعای ما نکن آقا جان
اگر چه بی کس و تنها اگر چه غم زدهایم
همیشه از تو فقط با دروغ دم زده ایم
تو گرم آمدنی , بی خبر که ما بی تو
قرار جمعه ی این هفته را بهم زده ایم
بار دیگر قلب مهدی غم گرفت
همچو مولا ,قلب زینب هم گرفت
یاد آن روزی که ویران شد بقیع
در جنان, حیدر به سر ماتم گرفت
محمدمهدی عبدالهی