شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

اوج غربت تو

هر شب میان هیئت تو فکر می کنم

آقا به صبر و طاقت تو فکر می کنم

ما را شکسته طعنه ی طوفان روزگار

دارم به استقامت تو فکر می کنم

خبر نمی آید

دلم گرفته ز یارم خبر نمی آید

چرا خزان جدایی به سر نمی آید

به راه آمدنت خشک شد دو چشم ترم

چرا مسافر من از سفر نمی آید

کسی که عادتش احسان  سجیعه اش کرم است

چرا سراغ من محتضر نمی آید

در این دیار که عشاق تو فراوانند

دگر غلام تو مد نظر نمی آید

چه در زمان فراق , چه از وصال از ما

به غیر نوکریت بیشتر نمی آید

شاعر؟؟؟

مطمئناً اینجایی

بی جهت منتظرم , مطمئناً اینجایی

ما کنار تو نه , انگار تو پیش مایی

آنکه بیناست به دنبال شما می گردد

از خدا حاجت کور است فقط بینایی

رباعیات انتظار …

وقتی که تو نیستی سراسر سردیم

پاییز و بهار ,وجودت زردیم

ای عقربه ها!باِیستید او چون نیست

از دَق دَقِ این دقیقه ها دِق کردیم

جمعه های دلتنگی

آه آقا !ببین ستاره شدم

از غم و زخم,استعاره شدم

بس که تیر از مژه زدی بر من

مثل شعرم چهارپاره شدم

غربت فراق

تا کی اینگونه بماند دل ما آقاجان؟

-عاشق و فارق و درگیر و جدا-آقا جان!

بی سبب نیست اگر فصله ها کم نشدند!

صاف و صادق نشده سینه ی ما آقاجان

شاید

       شاید او آمده و بار دگر برگشته             

  وای بر حال من و تو که اگر بر گشته

          نصف یک روز در این شهر اقامت کرده       

سر شب آمده و وقت سحر برگشته

آقا سلام

آقـا سـلام, خستـه نبـاشـی بـیـا که من

 اینجـا در انتـظـار تو هستم چرا که من

 غرق گنـاه هستـم و محتـاج یـک نـگـاه

 امشب دعا بکن تـو بخـواه از خـدا که من

رود نیل

عیب از کجاست؟ غیبت او بی‌دلیل نیست

چون ذاتا آفتاب , به مردم بخیل نیست

ما فرع خاک پای تو هستیم , ای حبیب!

خاکی که سر به سجده نیارد , اصیل نیست

طلوع

کی قصد شروع می کنی آقاجان

درکعبه رکوع می کنی آقاجان

دنیاشب تاریک ستم ها شده است

این جمعه طلوع می کنی آقاجان

مریم حقیقت

 

اعجاز حرم

روزی که خاک صحن رضا آفریده شد

مهر سجود اهل سما آفریده شد

خورشید از درون ضریحش طلوع کرد

تا گنبدش رسید و طلا آفریده شد

شعار دادیم

هم وعده سر قرار دادیم آقا

هم نامه که بی شمار دادیم آقا

گفتیم بیا و خودمان در رفتیم

یک عمر فقط شعار دادیم آقا

سجاد حقیقت شناس

 

دکمه بازگشت به بالا