شعر مناجات با خدا

شعر مناجات با خدا

در آتش هوا و هوس دل سیاه شد
ساعات عمر من همه خرج گناه شد
خیلی گناه کردم و خیلی عوض شدم
اوقات خوب زندگی من تباه شد

شعر مناجات با خدا

دامنم آلوده شد گرچه ز دنیا دوستى

جان به قربانت که بخشیدى مرا با دوستى

 

ناسپاسم, ناپسندم, نارفیقم, یا رفیق

از تو امّا من ندیدم چیزى اِلّا دوستى

 

شعر مناجات با خدا

من عبد روسیاهم دست مرا بگیرید
شرمنده از گناهم دست مرا بگیرید

از بس که دور گشتم از خانه ی حبیبم
گم گشته است راهم دست مرا بگیرید

شعر مناجات با خدا

دوباره آمده ام, گرچه دیر برگشتم
ولی شبیه گدا سر به زیر برگشتم

به صد امید به سوی تو روی آوردم
به سوی خانه ی نعم الامیر برگشتم

شعر مناجات با خدا

الهی چه می خواهی از بنده ات؟
که یک عمر بوده ست شرمنده ات

الهی شکسته پر و بال من
به هم ریخته حال و احوال من

شعر مناجات با خدا

اگر بناست رحمت کسی به ما کمک کند

خدا کند که زودتر خود خدا کمک کند

 

ضیافت کریم ها که بی گدا نمی شود

کرم کن و بگو کسی به این گدا کمک کند

شعر مناجات با خدا

ای آنکه گشودی به رویم باز دری را
خرج منِ آلوده نمودی نظری را

شرمنده تر از نوبت قبل آمدم ای وای
دیدی ز من آیا تو گرفتارتری را

شعر مناجات با خدا

گاهی برای عرض ادب یک وضو خوش است
گاهی به پیشگاه خدا گفتگو خوش است

هر چند عشق اهل مناجات دائمیست
گاهی مرور سوره و آیات او خوش است

شعر مناجات با خدا

دورهم جمعند هرشب دلبر و دلدارها
خوش به احوال پریشان همه بیدارها

توبه کردم هی شکستم توبه ها را پشت هم …
خسته ام من از خودم ازینهمه تکرارها

شعر مناجات با خدا

دیگر مجال حرف و سخن هم نمانده است
حالی برای ناله زدن هم نمانده است

صحرای معرفت که پر از یاس و لاله بود
گشته کویر خشک, چمن هم نمانده است

شعر مناجات با خدا

مهر حسین روشنی جان مؤمن است
گریه بر او نشانه ایمان مؤمن است
شب در نماز روضه به معراج میرود
تسبیح اشک سجده پنهان مؤمن است

شعر مناجات با خدا

ببخش اگر برای کار تو ثمر نداشتم
هوای عشق داشتم , ولی جگر نداشتم

برای راهت ای گلم تمام هستی دلم
همین دو قطره اشک بود و بیشتر نداشتم

دکمه بازگشت به بالا