شعر مناجات با خدا

متهم

بچه گی کرده ام, پشیمانم

من ندانسته شیطنت کردم

بغلم کن دوباره مثل قدیم

رو نگردان زمن, غلط کردم

مناجات بوی یار

عطر سحر نسیم مناجات بوی یار

حال دعا حریم ملاقات روی یار

مَحرم شدن به خلوتِ خوبان فراهم است

بزم ضیافت است و رسیدن به کوی یار

خسته شدم

من از این  نفس از این بی سرپا خسته شدم

خودم ازدست خودم آه خدا خسته شدم

 اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی

بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم

استغفار

اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد
لب وا نکردی تا کنی اقرار می بخشد
تاثیر استغفار اوج باور عبد است
قبل از گنه کردن تو را غفار می بخشد

یا مجیر

ای آشنای عبد گنهکار یا مجیر

مشکل گشای هرچه گرفتار یا مجیر

از من تمام عمر گنه دیدی و گنه

شرمنده ام از این همه تکرار یا مجیر

روزگاری پر از صفا بودیم

روزگاری پر از صفا بودیم

مرد میدان هر بلا بودیم

دورمان هر چه بود خوبی بود

از دروغ و ریا جدا بودیم

بخوانید فقط

نام ما را ننویسید, بخوانید فقط

سر این سفره گدا را بنشانید فقط

آمدم در بزنم, در نزنم می میرم

من اگر در زدم این بار نرانید فقط

من که از قافلۀ

من که از قافلۀ پیر مغان جا ماندم

تک و تنها شدم, از همسفران جا ماندم

لطف تو گر چه مرا لحظه ای تنها نگذاشت

با گنه انس گرفتم و همان جا ماندم

رمضان آمده

رمضان آمده تا پاک ز عصیان گردیم

رمضان آمده مأنوس به قرآن گردیم

رمضان آمده تا لحظه ی افطار و سحر

بر سر سفره ی اطعام تو مهمان گردیم

دل خستگان

کو یک نفر که یاد دل خستگان کند؟

یا لا اقل حکایت ما را بیان کند

من زیر بار معصیتم ضعف کرده ام

دستی کجاست تا مدد ناتوان کند

راه ندی حق داری

گرچه من پشت درم, راه ندی حق داری

گرچه من دربدرم, راه ندی حق داری

بسکه من این در و آن در زده ام حالا که

خورده اینجا گذرم, راه ندی حق داری

سر شکستن ز غم دوست جگر می خواهد

توبه از جرم وخطا,حال سحر می خواهد

خلوت نیمه ی شب اشک بصر می خواهد

وادی طور همین هیئت هر هفته ی ماست

دیدن نور خدا اهل نظر می خواهد

دکمه بازگشت به بالا