با مدد از کرامت زینب
کنم آغاز حکایت زینب
سرِ خورشید و عرش بالا هم
بر زمین ارادت زینب
کیست این بانو که بر دلها خدایی میکند
کِشتیِ بی بادبان را ناخدایی میکند
هرکه گوید یاحسین او را هوایی میکند
آنکه امشب باز ما را کربلایی میکند
دختر یعسوب دین حیدر, مسلّم زینب است
شیعه دارد آبرو زیرا دلش با زینب است
آبرو دار حقیقی در دو دنیا زینب است
راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست
افتخار و اعتبار مکتب ما زینب است
در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت
وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت
فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش
هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت
اگر خلقت صدف باشد تو باید گوهرش باشی
شدی زینب تمام آسمان را محورش باشی
بنا شد جنس تو از سیب سرخ کربلا باشد
برادر نیمه ای از آن تو نیم دیگرش باشی
مدتی هست که انگار خبر می آید
مبتدای خبرش شهد و شکر می آید
در دل ظلمت شب نیز سحر می آید
به شما چادر زهرا چه قدر می آید
آنانکه مشق اشک مرتب نوشته اند
باخط عشق این همه مطلب نوشته اند
آنانکه بال گریه درآورده اند را
هم دوش انبیاء مقرب نوشته اند
دین ما مدیون صبر و انقلاب زینب است
روشن این عالم ز نور آفتاب زینب است
چشم خود را زیرپای خواهر خود می گذشت
حضرت عباس هم خانه خراب زینب است
عشق شیعه محو دشمنهای بی بی زینب است
دشمن ما دشمن بابای بی بی زینب است
ماه را شبها اگر در قرص کامل یافتی
شاد باش این چهره ی زیبای بی بی زینب است
یکتا دلیر عرصه ی عاشور, زینب است
پاک از پلیدی و ز گنه دور , زینب است
چون درک هیچ کس به مقامش نمی رسد
در کنه خویش , واله و مستور زینب است
در سیر دل جبریل هم بال و پرش ریخت
وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت
فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش
هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت
چادر ببند بر کمرو انقلاب کن
شام خراب را سر شامی خراب کن
از ما مدافعان حرم انتخاب کن
روی تمام سینه زنانت حساب کن