شعر مدح و مناجات

بی قرار

لطفِ یزدان به من ُو ایل و تبارم کم نیست
بهتر از تو به خدا در هـمه یِ عالَم نیست

تو جـوادی و منم سائـل دربار شما
سفره انداخته باشی عـددی حاتم نیست

همسرم

پاى حرف عاشقى حرف جگر را هم بزن
شور عشقى زد به سر جام خطر را هم بزن

این طریقى که برآنم جاى خیراندیش نیست
پا گذارى چون در این ره قید سر را هم بزن

بوتراب

به اذن کوثر تو میزنم به ایوان دست
نمی زنند بدون وضو به قران دست

کسی که پاک نگشته ست با شراب ضریح
به آب دل نکند خوش ,بشوید از جان دست

گدای حرم

هوا هوای حسین و هوا هوای حرم
دلم عجیب هوایی شده برای حرم

سفر به دور جهان مال هرکه میخواهد
سفر به کرب و بلا روزی گدای حرم

حق داری

خیری نرساندم که مرا یار بخوانی
از عشقِ خودت جاری و سرشار بخوانی

حق داری اگر بیت به بیت غزلم را
با حالِ تاسف…غم ِ بسیار بخوانی

تنها نسوز

گذشته همه لحظه ها تلخ و سرد
تو بودى نبودم کنار غمت
منم شانه اى خالى از معرفت
نیاز تو در روزگار غمت

نان حلال

رند بازاریم اگر درویش مسلک زاده ایم
بَه چه سودی عالمی دادی و ما دل داده ایم

مست ما می گردد هر جامی که برما لب زند
بس که نامت از لبِ ما ریخته خود باده ایم

محضر معشوق

در درون میکده مخمور بودن خوب نیست
از بساط عشق بازان دور بودن خوب نیست
راز دل باید بیاید آخرش روی زبان
محضر معشوق ها معذور بودن خوب نیست

اَباالحَسن

آی؛جگرگوشه ی طاها, رضـا
رئـوف خـاندانِ زهـرا, رضـا
مثل علی شأن تو والا, رضـا
سَیّدِ اهل بیت موسیٰ, رضـا

زائری خسته

صدای گریه ی آرام زائری خسته
صدای پیرزن و ناله های پیوسته
کنار درب حرم یک یتیم بنشسته
که راه هر نفسی را به سینه ها بسته

انتظار عاشقان

گمان دارم که زلف ات پیچ و تاب دیگری دارد
یقین دارم که این مستی شراب دیگری دارد

خرابم کن,بساز از نو,که با تو میشوم آباد
که این مجنون دل خانه خراب دیگری دارد

لطف حق

توبه ای می طلبد عفوِ اِلهِ من و تو
که کند رحم به این ناله و آهِ من و تو

لطف حق منتظرِ بارشِ چشمان کسی است
تا بشویَد گُنه از روی سیاهِ من و تو

دکمه بازگشت به بالا