سفره داری که به من اذن ضیافت داده
بار دیگر به گدا لقمه ی عزت داده
ماه شعبان و رجب رفت و به من گفت کسی
رمضان آمده و حق به تو فرصت داده
سفره داری که به من اذن ضیافت داده
بار دیگر به گدا لقمه ی عزت داده
ماه شعبان و رجب رفت و به من گفت کسی
رمضان آمده و حق به تو فرصت داده
میشود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر
هست اما بخشش تو از گناهم بیشتر
بسکه تن دادم به عصیان و خطا این
روزها دور شد از خانهات اینگونه راهم بیشتر
یک قدم میآیم و صدها قدم یارم شوی
با همه ناقابلی آقا خریدارم شوی
نیست گهگاهی حواسم با تو پس در غفلتم
در کمال بی خیالی ناگهان یارم شوی
یک دمی از پرده برون آ, گلم
بین که چه آرام گرفته دلم
دل به تولای شما بسته ام
این همه از دوریی تو خسته ام
تقوا کمیتش بی حضورت لنگ مانده
از این جهان آقا فقط نیرنگ مانده
شوق ظهورت نیست در راس دعاها
اما به ظاهر ندبه ها پر رنگ مانده
نگاهم کن! نمی خواهم به حالِ زار برگردم
به آن ایام ِ نفْس-آلودۂ تبدار برگردم
رسیدم سربه زیر آقا مریض احوالم و لطفا
مداوایم کن و راضی نشو بیمار برگردم
ای نفس بردی آبرویم را چه راحت
بر باد دادی حاصلم را بی مروت
هر بار توبه کردم و هر بار بشکست
پیش خدایم آب گشتم از خجالت
باز در هیئت ما صحبت ابروی تو بود
حرفهامان همه از چهره ی نیکوی تو بود
نامت آمد به زبان مجلس ما خوشبو شد
عطر این یاس دل افزا همه از بوی تو بود
تقوا کمیتش بی حضورت لنگ مانده
از این جهان آقا فقط نیرنگ مانده
شوق ظهورت نیست در راس دعاها
اما به ظاهر ندبه ها پر رنگ مانده
پای قرار عاشقی ات سر گذاشتی
از هرچه بهتر است تو بهتر گذاشتی
می خواستی که دل ببری از گدای خود
این کار را بر عهده ی اکبر گذاشتی
آنقدر که حیله دیده ام آقا جان
از غیر تو دل بریده ام آقا جان
با تو همه عاقبت بخیرند حسین
با تو به جنان رسیده ام آقا جان
زاهد نماز همچو گنهکار بشکند
در خلوتی که توبه ی هُشیار بشکند
روز حساب نزد امیر ست شیخ شهر
باید دهان خویش ز گفتار بشکند