شعر مدح و مناجات

جمال آفتاب

تا از افق جمال حسین آفتاب کرد
سنگ سیاه جان مرا دُرّ ناب کرد

من کال بودم و نرسیده به بزم عشق
دست حسین قوره ی دل را شراب کرد

تربت اعلا

از شوق رود بود که دریا درست شد
تقصیر درد بود مداوا درست شد

عاشق به ذات خویش ندارد هویتی
یوسف که ناز کرد, زلیخا درست شد

کجایی آقا

آه بساطم به غیرِ آه ندارد
کاش بیایی به سرم راه ندارد

قطره‌ای از اشکِ تو کافیست ببینیم
روشنیِ خیمه‌یِ ما ماه ندارد

بنده ای آلوده ام

بنده ای آلوده ام داری هوایم را حسین
آمدم تا بشنوی سوزِ صدایم را حسین

رد نکن دست نیازم را که بیچاره شوم
بار دیگر مستجابش کن دعایم را حسین

یوسفِ گُمگشته‌

یوسفِ گُمگشته‌ای دارد دلِ کنعانی‌ام
شمعم و در خویش میریزم شبی بارانی‌ام

آه احساسِ مرا ای کاش میفهمید شهر
من به دنبالِ توام بس نیست سر گردانی‌ام؟

حسینیه

وقتش شده که جامه ی دل را رفو کنم
فکری برای این دل بی آبرو کنم

قبل از قدم گذاشتنم در حسینیه
باید به اشک دیده دوباره وضو کنم

دلِ شکسته‌

دلِ شکسته‌ی ما را به مَرحمی دریاب
مرا که خسته شدم این مُحَرمی دریاب

به سر به زیریِ ما , شَرمِ ما , تَرَحُم کُن
نه مَرحمیم برایت نه مَحرَمی دریاب

حسین جان

گرچه از دنیا فقط دو چشم تر دارم حسین
من ز ثروتمندها هم بیشتر دارم حسین
خانه بودم فاطمه آورد تا اینجا مرا
هر کجا مادر بفرماید گذر دارم حسین

فراق تو

ز آستان تو دورم دلم‌ پر آشوب است
گواه من به همین پلکهای مرطوب است

فقط بخاطر تو آبرو به من دادند
چنان سگی که به اصحاب کهف منسوب است

اشک روضه

دور از حسین زندگی ما چه فایده
اصلا نفس بدون تو مولا چه فایده
هرگز شعار نیست دلم داد میزند
دنیای بی حسین خدایا چه فایده

تا کجا سامان نیابیم

تا کجا سامان نیابیم و پریشانی کِشیم
تا به کِی تلخیِ این شبهایِ طولانی کِشیم

نوبتِ ما می‌شود آیا ؟ به ما هم سر زنی
رد شو از اینجا که بر راه تو پیشانی کِشیم

هوای حسین

نیّت اگـر سـوختن به پای حسین است
طالب این اشک ها خُـدای حسین است

طبق روایت حُسین کُشته ی اشک است
اشکی اگر ریختم برای حسین است

دکمه بازگشت به بالا