شعر مدح و مناجات

یوسفِ گُمگشته‌

یوسفِ گُمگشته‌ای دارد دلِ کنعانی‌ام
شمعم و در خویش میریزم شبی بارانی‌ام

آه احساسِ مرا ای کاش میفهمید شهر
من به دنبالِ توام بس نیست سر گردانی‌ام؟

حسینیه

وقتش شده که جامه ی دل را رفو کنم
فکری برای این دل بی آبرو کنم

قبل از قدم گذاشتنم در حسینیه
باید به اشک دیده دوباره وضو کنم

دلِ شکسته‌

دلِ شکسته‌ی ما را به مَرحمی دریاب
مرا که خسته شدم این مُحَرمی دریاب

به سر به زیریِ ما , شَرمِ ما , تَرَحُم کُن
نه مَرحمیم برایت نه مَحرَمی دریاب

حسین جان

گرچه از دنیا فقط دو چشم تر دارم حسین
من ز ثروتمندها هم بیشتر دارم حسین
خانه بودم فاطمه آورد تا اینجا مرا
هر کجا مادر بفرماید گذر دارم حسین

فراق تو

ز آستان تو دورم دلم‌ پر آشوب است
گواه من به همین پلکهای مرطوب است

فقط بخاطر تو آبرو به من دادند
چنان سگی که به اصحاب کهف منسوب است

اشک روضه

دور از حسین زندگی ما چه فایده
اصلا نفس بدون تو مولا چه فایده
هرگز شعار نیست دلم داد میزند
دنیای بی حسین خدایا چه فایده

تا کجا سامان نیابیم

تا کجا سامان نیابیم و پریشانی کِشیم
تا به کِی تلخیِ این شبهایِ طولانی کِشیم

نوبتِ ما می‌شود آیا ؟ به ما هم سر زنی
رد شو از اینجا که بر راه تو پیشانی کِشیم

هوای حسین

نیّت اگـر سـوختن به پای حسین است
طالب این اشک ها خُـدای حسین است

طبق روایت حُسین کُشته ی اشک است
اشکی اگر ریختم برای حسین است

شکستم دلت را

اگرچه حقیرم لیاقت ندارم
پناهی جزاین در به جانت ندارم

شکستم دلت را دلم را شکستند
من از کار دنیا شکایت ندارم

شالِ عزا

امشب بنشین لحظه‌ی آتش زدنم را
بنشین و ببین بارِ دگر سوختنم را

یکسال برای غمتان لحظه شمردیم
یک آه بکش چاک زنم پیرهنم را

عاشق

حسرت به دل , نماندم و حاجت روا شدم

حالا دوباره با غمتان , آشنا شدم

از کودکی که نامِ تو را گفت مادرم

یک دل نه صد دل , عاشق نام شما شدم


یا ولی الله

من که گُم کردم خودم را کاش پیدایم کنید
هِی بگریانید من را تا که دَریایم کنید

چشمِ ما یکسال دنبال سیاهی‌ها دوید
خیمه‌ای اُفتاده هستم باز برپایم کنید

دکمه بازگشت به بالا