شعر مدح و مناجات

فمن یمت یرنی

علی برای ثنایش به من توان داده
به جوهر و قلم و کاغذم زبان داده

مقام دیدن نور خدای در نجفش
فضیلتی است که مولا به شیعیان داده

حضرت غربت نشین

ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایم
تشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایم

سالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد تو
روزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایم

درد جدایی

دارم تحمل می کنم درد جدایی را
در ندبه ها سر می دهم مولا کجایی را

در گوشه ی زندان هجران…با خیال وصل
هرشب تصور می کنم صبح رهایی را

علمدار

ماه در پای شب تار نخواهد افتاد
کار یوسف به خریدار نخواهد افتاد
اتفاقی سرِ بازار نخواهد افتاد
ذوالجناح از نفس اینبار نخواهد افتاد

خسته ام خسته

آمدم سرزده بی حرف و سخن
عجب ممنوع تکبر قدغن
خسته ام خسته ز آلوده شدن
به بزرگیت نظر کن نه به من

پادشاه کربلا

سگی از صاحبش روزی جدا شد
گرفتار هوس ها و هوی شد

براه افتاد در هر کوی و برزن
گمان می کرد آزاد و رها شد

یا اباعبدالله(ع)

به چشمه های زمین داد آبرویش را
به شاخه های درختان نوشت مویش را

شکفت با نفس تیغ و خنجر و آنگاه
به بادهای پس از خود سپرد بویش را

شب زیارت ارباب

هوا هوای حسینیه ها شب جمعه
رسیده این دل من تا خدا شب جمعه

شب زیارت مخصوص سیدالشهدا ع
شب زیارت ارباب ما شب جمعه

نگاه لطف

وقت برگشتن دلش را در حریمش جا گذاشت
هرکسی که آمد و در کاظمینش پا گذاشت

او همیشه حاجت هر شیعه ای را داده است
هر زمانی دست دنیا کار مارا وا گذاشت

مشتاق به دیدار

از خوب و بد هر عملت با خبرم من
چون از رگ گردن به تو نزدیک ترم من

صد بار اگر توبه شکستی و گذشتم
صدبار دگر توبه کنی می گذرم من

کبوترِ حَرم

دوباره می‌روم آرام و بی صدا مشهد
سلام حضرت سلطان ؛ سلام یا مشهد

سلام می‌دهم از دور و می‌شوم نزدیک
چقدر فاصله‌ها کم شده‌ست , تا مشهد

تصویر خداوند

ای اسم ‌تو‌ با اسمِ ‌خدا شانه به شانه
ای ذات تو مانند خداوند یگانه

تصویر خداوند شدی در رُخ انسان
فرزند نزاییده شبیه تو‌ زمانه

دکمه بازگشت به بالا