درگیـرم این ایـام با سودای رفتن
شوق دویـدن ها و امّـاهای رفتن
از صبح تا شب در خیالات رسیدن
شب تا سحر مدهوش از رؤیای رفتن
درگیـرم این ایـام با سودای رفتن
شوق دویـدن ها و امّـاهای رفتن
از صبح تا شب در خیالات رسیدن
شب تا سحر مدهوش از رؤیای رفتن
کبوتر دل من صید دام زینب شد
و آشیانه ی دل نیز بام زینب شد
به روی مسند قدرت نشسته هرکس که
میان زندگی خود غلام زینب شد
درشجاعت در جسارت درمَثَل مِثلِ علی
تیغ در دستش گرفته در جَمَل مِثلِ علی
از دل یک خار می گیرد عَسَل مِثلِ علی
با تبر انداخت او صدها هُبَل مِثلِ علی
کسی دکان نگشوده ست بی جواز علی
که رزق هیچ کسی نیست بی نیاز علی
خدا به داد ترازوی عادلان برسد
اگر حساب بسنجند با تراز علی
ساقی شبیه ساقی کوثر نیامده
جز او کسی به جای پیمبر نیامده
جز او برای فاطمه همسر نیامده
از کعبه جز علی احدی در نیامده
یعنی کسی به پاکی حیدر نیامده
امدم پشت در خانه ی آقای کریم
میکشم بر سر خود خاک کف پای کریم
در این خانه ز مقدار نباید دم زد
با همه فرق کند شیوه ی اهدای کریم
بخت و اقبال دلم واشد به دستان حسن
بی سر و پایی ام آقا شد به دستان حسن
قطره قطره حب مولا در دلم بارید اگر
اصلا انگاری که دریا شد به دستان حسن
چه ببینم چه نبینم؛؛انتظارش کافی است..
من بهشتش را نمیخواهم؛؛کنارش کافی است
هر کسی یک یا حسینی گفت زهرا میخرد
یک دعای او به صد ایل و تبارش کافی است
یه عمره که با قاب عکس حرم
شب و روزمو هقهق میکنم
بذار اربعین زائر تو بشم
وگرنه از این دوری دِق میکنم
از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین
منم غلام کسی که بود گدای حسین
دو چشم داده خداوند تا که گریه کنم
یکی برای حسن آن یکی برای حسین
می نشینم , در خیالم با تو خلوت می کنم
باز هم دل را به پابوسیت , دعوت می کـنم
می روم با سر فرو , بین فُراتِ اشکِ خویش
“ارتمـاسی”هم شده غـسـل زیارت می کنم
یا أکرمَ الکِرام, و یا أشفق الشفیق
یا أجودَ الجواد, و یا أرفقَ الرفیق
دلبسته ام به لطف تو یا رکنی الوثیق
همسایه ام برای تو یا جاری اللَصیق