شعر مدح و مناجات

هزار شکر بنای شما به دعوت ماست

هزار شکر بنای شما به دعوت ماست
شب محرم تو لحظه‎ی قیامت ماست

کسی که آمده روضه بهشت را دیده
هر آن کجا که عزای شماست جنت ماست

مدتی هست که انگار خبر می آید

مدتی هست که انگار خبر می آید
مبتدای خبرش شهد و شکر می آید
در دل ظلمت شب نیز سحر می آید
به شما چادر زهرا چه قدر می آید

دلم برای دیدنت مذاب شد نیامدی

دلم برای دیدنت مذاب شد نیامدی

چقدر دروی شما عذاب شد نیامدی

به شهر وعده داده ام که می رسی و پیششان

دوباره نوکر شما خراب شد نیامدی

چه خوب شدکه دلم را برای خود کردی

چه خوب شدکه دلم را برای خود کردی

 مرا  تو  ساکن  بزم عزای خود کردی 

دو دست خالی من راگرفتی از لطفت 

و پای ثابت در روضه های خود کردی

سوختیم از هِق هِق ات از گریه هایت سوختیم

سوختیم از هِق هِق ات از گریه هایت سوختیم
دور از دیدار امّا در هوایت سوختیم
باز با چشمانِ خود گشتیم دنبالِ شما
باز گُم کردیم عطرِ ردِّ پایت سوختیم

تنت حس می کند گم کرده ای جای گلویت را؟

تنت حس می کند گم کرده ای جای گلویت را؟
کــه روی خاک می بیــند رَدِ پای گلویت راژ

دَرِ دنیــای درد و داغ , وا شد رو به ما وقتی
به دشــت خون بنا کردند دنـیای گلویت را

آنچنان که بارش باران نم نم دیدنی است

آنچنان که بارش باران نم نم دیدنی است
چشم خیس گریه کن های شماهم دیدنی است

هم نزول حضرت جبریل سوی روضه ها
هم گدایی کردن امثال حاتم دیدنی است

کاری به غیر گریه بلد نیستیم "حسین"

ما را بخر به خاطر این چند قطره اشک

کاری به غیر گریه بلد نیستیم “حسین”

شاعر:محمد حسن بیات لو

آنچنان که بارش باران نم نم دیدنی است

آنچنان که بارش باران نم نم دیدنی است
چشم خیس گریه کن های شماهم دیدنی است

هم نزول حضرت جبریل سوی روضه ها
هم گدایی کردن امثال حاتم دیدنی است

بین روضه هرکه از نام شما دم میزند

بین روضه هرکه از نام شما دم میزند
روی دست حضرت عیسی بن مریم میزند

نه فقط شیعه , همه ادیان عزادار تواند
بر سر و بر سینه از داغ تو عالم میزند

دل نیست آن دلی که نباشدسرای تو

دل نیست آن دلی که نباشدسرای تو
زنده نباشد آنکه نمیرد برای تو

از هرچه گفته اند و نوشتند,برتری
 محو است انتهای تو در ابتدای تو

همان روزیکه غم را آفریدند

همان روزیکه غم را آفریدند

برای دیده  نم را آفریدند

برای گفتن از تو گفتن ازعشق

به این خاطر قلم را آفریدند

دکمه بازگشت به بالا