عاشق به غیر از یک دل حیران چه میخواهد
از بى سروسامان,سروسامان چه میخواهد
آبادگردان خانه ام را, خانه ات آباد
از معجزاتت خانه ویران چه میخواهد
عاشق به غیر از یک دل حیران چه میخواهد
از بى سروسامان,سروسامان چه میخواهد
آبادگردان خانه ام را, خانه ات آباد
از معجزاتت خانه ویران چه میخواهد
وقتی به خصم , راه نشان می دهد حسین
بی شک به دوست , خطّ اَمان می دهد حسین
حتّی اگر دل تو شود سخت مثل سنگ
آن را به یک اشاره تکان می دهد حسین
من حاجیم که بسته ام احرام اما در حرم
فرقی ندارد در میان مکه ام یا در حرم
ای کعبه گل رفته ها من کعبه دل آمدم
دارم بجا می آورم اعمال حج را در حرم
با گریه رسیدم, سپری افزودند
بر دامن مادر پسری افزودند
در باطن هر “جشن تولد” , “شُکری” است
یک سال به عمر نوکری افزودند
محمد کاظمی نیا
آرزوی وصل تو آتش به جانم ریخته
درد دل باتوسخنها بر زبانم ریخته
بند می آید زبانم تا به صحنت میرسم
گوئیا ظرف عسل روی زبانم ریخته
تا از کنار کوچه ی دلبر گذشتم
از خیر جنات خدا دیگر گذشتم
بالا پریدن بال و پر میخواهد اما
با تو ز بالاها بدون پر گذشتم
عیسی آمد به در خانه دم ات را دادی
موسی آمد ز کرم بیش و کم ات را دادی
یک شب جمعه دم صبح حسن جان انگار
یک نفر بی حرم آمد حرم ات را دادی
مهدی صفی یاری
چه خوب شد که مرا آشنای خود کردی
رفیق دایمیِ روضه های خود کردی
به آنچه خواسته بودم رسیده ام با تو
چرا که قلب مرا کربلای خود کردی
اگر چه غرق گناهم, فلاتوَدِبْنی
نگشت خرجِ تو آهم, فلاتوَدِبْنی
مریز آبرویم را, مُقّرُبِاالذَّنبی
به جرمِ خویش گواهم, فلاتوَدِبْنی
تا بخشش عطای کریمان همیشگی ست
در این محیط بوی خوش نان همیشگی ست
انها گدایشان غم فردا نمیخورد
اینجا بنای سفره احسان همیشگی ست
دلــم , چو آینه , حیرانِ سیّد الشّهداست
کـلیـــمِ طور شبستان سیّدالشّهداست
دل از جحیم نترسد که جوشنِ بدنم
غـُـــبارِ خاک بیابــان سیدالشّهداست
تاصبح میخوابند و من تاصبح بیدارم
تازه به غیر از درد و دل , من دردهم دارم
درمان بیندازی نگاهش هم نخواهم کرد
اما بجایش درد بفروشی خریدارم