شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق آب شده
«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»…
گناه کاریِ من،بین ما حجاب شده
شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق آب شده
«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»…
گناه کاریِ من،بین ما حجاب شده
ستم کش های عالم را امیدی نیست باور کن
به جز روی گلِ مهدی نویدی نیست باور کن
مپیچ از بهر هیچ ای جان به دور آرزوهایت
که جز گیسوی او صبحِ سپبدی نیست باور کن
منم و این شب میقات الهی العفو
تویی و اینهمه حاجات الهی العفو
شب قدر است الهی به رسولالله ات
شب عفو است و ملاقات الهی العفو
شهر را تا خبر لطف کریمان برداشت
همه ی میکده را دیده ی گریان برداشت
گریه کردیم و خدا بر سر ما دست کشید
باری از شانه هر عبد پریشان برداشت
بکش خط به روی گناه گنهکار
نظر کن به روی سیاه گنهکار
به آه پشیمان، به آه گنهکار
به شرمی که دارد نگاه گنهکار
اوصاف آقای کرم جز منقبت نیست
غیر از رضای دوست ، کاری مصلحت نیست
از من گذر کن ، دستگیرت می شود او
آری جدایی علتش جز معصیت نیست
روی بوم عشق نقشی از محبت می کشند
عاشقانی که به پای یار زحمت می کشند
جای درمان،درد بی درمان تقاضا می کنند
غالباً عُشّاق اینگونه ریاضت می کشند
مثل سالِ پیش همین روزا بازم
حرف دوریت و دلم وسط کشید
شبیه زندونی رو دیوار بند
هر روزی که ندیدت یه خط کشید
خورشیدی و میان قمرها نشاندنت
مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت
نام تو میبرم جگرم داغ میشود
تو آتشی به روی جگرها نشاندنت
میخواست که در سینه توان داشته باشد
با عشق همیشه ضربان داشته باشد
موسی در این خانه نشسته ست که شاید
یک گوشه ی این خانه امان داشته باشد
از کرده ی خود شدم پشیمان ، دورم
از دایره ی رحمت یزدان دورم
از خانه تو گذشتم و در نزدم
من دست نیازم و ز دامان دورم
دل هست مبتلای تو یاصاحب الزمان
دارد به سر هوای تو یاصاحب الزمان
تا جمعه ها به خاطر تو ندبه میکنم
سرمستم از دعای تو یاصاحب الزمان