شعر مدح و مناجات

عبدِ آلوده

من مصیبت‌زده‌ی بزم گناهم چه کنم
با دل مُرده و با روی سیاهم چه کنم

سینه‌ام سوخته از شدت اندوه و فراق
راه، طولانی و بی‌توشه‌ی راهم چه کنم

به خدا منت اغیار کشیدن سخت است
روز و شب هم‌نفس غصه و آهم! چه کنم

لکّه افتاده به پرونده‌ی پُر معصیتم
مانده‌ام با هوس گاه به گاهم چه کنم

دیگر از دست خودم جازده‌ام در دنیا
شرمسار از کرَم حضرت شاهم چه کنم

کاش می‌شد رسد از ابر هدایت باران
تا بفهمم وسط حال تباهم چه کنم

قصه این است که افتاده‌ام از چشم خدا
تشنه‌ی جرعه‌ای از جام نگاهم چه کنم

عبدِ آلوده، زمین‌خورده‌ی رفتار خود است
آخر ای آینه! بی‌پشت و پناهم چه کنم

دست کوتاه من از دامن محبوب جداست
بی‌مناجات و غم ای فاطمه با هم چه کنم

غربت کوچه به جانم زده آتش ای وای
من اگر عمر پس از داغ نخواهم چه کنم

مصطفی کارگر

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا