من با لباس مشکی تان خو گرفته ام
از طینت پلید خودم رو گرفته ام
با قایق شکسته ی اشک دو دیده ام
برساحل عزای تو پهلو گرفته ام
من با لباس مشکی تان خو گرفته ام
از طینت پلید خودم رو گرفته ام
با قایق شکسته ی اشک دو دیده ام
برساحل عزای تو پهلو گرفته ام
شاعر شدم برای تو یا ثامن الحجج
دارم به سر هوای تو یا ثامن الحجج
هستم فقط گدای تو یا ثامن الحجج
دست من وعطای تو یا ثامن الحجج
قلم و شور تو و این همه حیرانی ها
بگذارد بنویسم ز پریشانی ها
می نویسم به خدا عشق منی- ایول الله
می نویسم که تویی دلبر ایرانی ها
پیش طبیب هستم و درمان نوشته است
در مان برای من رخ جانان نوشته است
فهمید بی قراری من علتش چه بود
دیدار روی ماه کریمان نوشته است
باید مرا گلیم مسیر نگار کرد
زیر قدوم فاطمیات خاکسار کرد
مهر تو را بهشت بخواهد نمیدهم
در ماجرای عشق نباید قُمار کرد
بی تونفس به سینه ما جان نمی شود
بی توبهشت روضه رضوان نمی شود
اصلا تمام وسعت این گنبد کبود
گنبد طلای شاه خراسان نمی شود
حال و هوای پر زدنم مشهدالرضاست
شوق تمام آمدنم مشهدالرضاست
آنجا مدینه دل ماکربلای ماست
یعنی حسین وهم حسنم مشهدالرضاست
من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی
غمدیده آمدم که تو غمخوار من شوی
شادم که در حریم تو افتاده بار من
آیا شود ز لطف خریدار من شوی
کریم اهل بیتم بی یاور و حبیبم
به کی بگم خدایا تو خونمم غریبم
با این کبودی تن شبیه مادرم من
من با دلی شکسته تنها ترین امامم
دو جهان مفتخر از عزت نام حسنیم
متحیر ز کمالات مقام حسنیم
با عنایات خدا محضر زهرا رفتیم
با ید حیدر کرار به نام حسنیم
حس این جمله چه زیباست: حسن را عشق است
نقش بر عرش معلاست حسن را عشق است
مادرش فاطمه بی تاب حسین است ولی
ذکر روی لب زهراست حسن را عشق است
تیغابرویت غزل را درخطر انداخته
پیش پایتازتغزل بسکه سرانداخته
!مرد این میدان جنگ نابرابر نیستم
تیرمژگانتز دست دل سپرانداخته