شعر مدح و مناجات

حسین جان

هر که برگردانْد رو از راه تو گمراه شد
آنکه دورت گشت، در چشمانِ تو دلخواه شد

فطرس آمد از پرِ قنداقه ات حاجت گرفت
خوش به حال آنکه از آقایی ات آگاه شد

عزیزم حسین

سر شب تا سحر یکریز با معشوق نجوا کن
اگر پرسید عاشق بوده ای با اشک حاشا کن

بگو با یار غیر از اشک چیزی در بساطم نیست
بگو احوال من را از دو چشمانم تماشا کن

علی جانم

ای خاک کف پای تو بـر فرق شهان تاج
ایجاد جهان آمده بر جود تو محتاج

از وصف سخای تو همین بس بود ای دوست
کآمد سر خوان تو نبی در شب معراج

مجنون علی

در حسرت خم خانه به خم خانه ی بعدی
مستی زده پیمانه به پیمانه ی بعدی

میگفت بیائید و بمانید و بمیرید
از عشق تو دیوانه به دیوانه ی بعدی

فدایت بشوم

اول از نور رخت آینه را حیران کن
هر چه خواهی پس از آن چهره ز ما پنهان کن

نتوانستم اگر بوسه به دستت بزنم
بلدم پات بیُفتم به من اطمینان کن

غریب بن غریب

من از این دنیای نیرنگ و فریب
آمدم سوی غریب بن غریب

نوکر سرخورده ات برگشته است
باز کن آغوش خود را ای حبیب

به حق خانمِ‌پهلو‌شکسته

شبی که ختم خواهد شد دمِ صبحش به دیداری
هزاران ساعتش وَللّهِ می ارزد به بیداری

سحر از تاب گیسوی‌َت به گوش باد گفتم..،گفت:
عجب یاری عجب یاری عجب یاری عجب یاری

یوسف ارض و سمائی

یوسف ارض و سمائی و خریدار منم
در پی ات دست تهی بر سر بازار منم

چارهء خلقی و از طایفه ای نیک سرشت
عبد آلوده به عصیان و گنهکار منم

یا فاطمه(س)

صورت توحید دارد سجده های فاطمه
سجده باید کرد پس تنها به پای فاطمه

خلقت زهرا ولایت داشت دنبال خودش
مصطفی ختم رسل شد در حرای فاطمه

ام ابیها

طبیب جان پیغمبر که بود ام ابیهایش
هنوز عقل بشر مات است در حل معمایش
خدا را خواستیم اول به حق فاطمه یعنی
حدیث قدسی لولاک اینجا خورده معنایش

لطف زیاد فاطمه

می رسد از سوی تو لطف زیاد فاطمه
رزق و روزی مرا دست تو داده فاطمه

سود دنیا را نمی خواهم، دعایم کن فقط
ریخته در سفره من استفاده فاطمه

یک نظر کن

یک نظر کن سوی من خیلی گرفتارم هنوز
زار و مضطر آمدم محتاج غمخوارم هنوز

من به امید آمدم رو برنگردان از گدا
حال و روزم را عوض کن تا نفس دارم هنوز

دکمه بازگشت به بالا