شعر مدح و مناجات

در میخانه

هرچند در میخانه مست باده باید شد
در سجده های بندگی افتاده باید شد

وقتی سگ اصحاب را در کهف جا دادند
یعنی اسیر حلقه ی قلاده باید شد

این حسین(ع) کیست

این حسین(ع) کیست که در قلبِ همه جا دارد
این همه عاشقِ دیوانه و شیدا دارد

این حسین کیست که نامِ کرمش در دو سرا
این چنین پیشِ خدا رتبه ی اعلا دارد

جگرسوختگان

دست من غیر عبایِ تو عبایی نگرفت
پر من جز درِ این خانه، به جایی نگرفت

ما جگرسوختگان فُطرس این طایفه ایم
آهِ ما بی دمِ تو بال رهایی نگرفت

درد هجران

ای دیده ابری باش حسن دیده گریانی ست
مولا پی وصل است و بنده باز هجرانیست

اصلا شده باخود بگویی من کجا هستم
او حاضر است و غیبت ما سخت طولانیست

زمزمه ی انتظار

ای گلِ پنهان شده ی فاطمه
پُر ز تولای تو جانِ همه

گو که کجایی و کجا جویمت
در چمنستانِ ولا جویمت

حدیث عشق

مرا رسانده خدا هر سحر به یارب تو
سلام بر تو و هر کس که شد مقرب تو

حدیث عشق، اگر از زبان تو باشد
خداگواست که جانی بگیرم از لب تو

روی ماهت

آندم که روی ماهت از پرده بر ملا است
ما را از این سعادت کی دیده ی جلا است؟

بر فیضِ تو رسیدند آن خیلِ نازنینان
جانا عنایتی کن کی نوبتی ز ما است

آقای من

امشب گدایی ام ز تو آقا بهانه است
مارا نگاه کن که بهانه اعانه است

دست دلم برای گدایی دخیل توست
از پشت در ببین که گدا سر به شانه است

امام منتظرها

بر گوش می آید پیام منتظرها
یک روز می آید امام منتظرها

مُردند با عهدی که بر پای تو بستند
دیدند رویت را تمام منتظرها

محبت بی منتها

ای وسعت محبت بی منتها حسین
ای روضه ات ورای همه روضه ها حسین

با گریه های خویش نظر کرده مادرت
بر روی پرچمی که نوشته است یا حسین

آمدم سوی تو

آمدم سوی تو راهی وا کنم تا وقت هست
آمدم شاید تو را پیدا کنم تا وقت هست

هر شب جمعه فقط کارم توسل کردن است
قصد دارم خویش را احیا کنم تا وقت هست

آهِ فراق

تصویرِ هجرِ تو که به ذهنم خطور کرد
آهِ فراق،آینه ام را نَمور کرد

جز “اشک” چیست چاره ی یوسف‌ندیده ها!
یعقوبِ چشم هایِ مرا گریه کور کرد

دکمه بازگشت به بالا