تا هست بر سیاهیِ نقطه مدارِ چشم
بی ذوقِ وصل، سر نشود روزگارِ چشم
وقفِ قدوم پاکِ تو نقش و نگارِ چشم
گردی که ریزد از قدمت روی تارِ چشم
آیه به آیه می شود آییـــنه دارِ چشم
شعر مدح و مناجات
دلش برای رسیدن به او قرار نداشت
کسی که مهر علی داشت ; روزگار نداشت
نجف هوای دلش خالی از زمستان است
نجف کنار علی فصل جز بهار نداشت
آنکه را حُبِّ علی(ع) نیست به دل، از ما نیست
هرکه شد شیفته ی عشق علی(ع)، تنها نیست
سائل و ریزه خور و خادمِ درگاهِ توأیم
جز علی(ع) هیچکسی بر دل ما مولا نیست
غرقِ طلوعِ توست، شب انتظار هم
مست از شرابِ رؤیتم؛ اما خمار هم
گلدستهام؛ خراب؛ ولی دائمُالاَذان
ای أشهدت سرودِ لبم در مزار هم
هرجا دلم شد غرق غم یاد تو بودم
هر وقت داغی دیدهام یاد تو بودم
بین صفا و مروه را با روضه رفتم
در سعی خود با هر قدم یاد تو بودم
بیچاره ام، دل خسته ام، زارم، نزارم
باز آمدم چون ابر بارانی ببارم
قلب سیاه و چشم خشک آورده ام من
اشکم نمی آید، گره خورده به کارم
زمین و آسمان را گرم یا قدوس و یا هو کرد
همینکه صحبت از زیبایی آن چشم و ابرو کرد
خدا وقتی بنا بود از رخ خود پرده بردارد
علی را آفرید و مرتضی عباس را رو کرد
پسرِ امّ بنین باشی و دریا نشوی؟
قمرِ هاشمیان باشی و رعنا نشوی؟
مطمئنم که ادب را ادب آموخته ای
می شود محترم و فاتحِ دلها نشوی؟
باز هم حرف کریم آمد وسط..احیا شدم
قطره بودم قطره ای که واصلِ دریا شدم
بی سرو سامانی ام را هیچ کس دیگر ندید
با نگاهی قدکشیدم سرورِ دنیا شدم..
بسته ام دل را به آقایی که خیلی آشناست
حامی اِبنُ السبیل و یاورِ هر بینواست
نهمین خورشیدِ تابان ست در عرشِ خدا
نهمین آئینه دارِ حضرت خیرالوراست
بی تو لبخند هایمان بی روح، بی تو این خنده ها چه بی جانند
بی تو ای نوبهار شورانگیز همه فصل ها زمستانند
طفل توحیدمان که پیر شده باغ ایمانمان کویر شده
رو نمایان کن ای طراوت محض همه در انتظار بارانند
بیچاره ام برای دِلم فِکرِ چاره کن
ارباب جان، به رَعیَّتِ خود یک نظاره کن
من با سَرِ خودَم سَرِ بازار آمدم
اَصلاً بیا و قَبلِ خَرید اِستِخاره کن