دست به دست می شود بر همه هست می شود
به وقت دیدنش چقدر دیده مست می شود
چه دلخوش است مادرش چه دلکش است دلبرش
ماه اگر ببیندش علی پرست می شود
دست به دست می شود بر همه هست می شود
به وقت دیدنش چقدر دیده مست می شود
چه دلخوش است مادرش چه دلکش است دلبرش
ماه اگر ببیندش علی پرست می شود
جلوه ی سیمای احمد گر که در تمثالِ اوست
یعنی اینکه مثلِ جدش هر دو عالم مالِ اوست
در سحر گاهان خدا داده گلی بر احمدش
عالمی مجذوبِ حسنِ نقشِ خط و خالِ اوست
داده ام دل به توّلایِ کسی مثلِ علی
مستم از نرگسِ شهلای کسی مثلِ علی
زده ام چنگ به دامانِ کسی که نبی است
عاشقم بر قد و بالای کسی مثلِ علی
قدری مِیِ طهور ز ته مانده سبو
بر لب زدم به نیت تر کردن گلو
تا آتش و شراره آن بر دلم نشست
بابى ز عشق وا شد از این دل به سوى او
ما را نظر دوست خدا باورمان کرد
با یک صلوات از دگران برترمان کرد
ذکر صلواتی که خدا هدیه به ما داد
ذکریست که همسفرۀ پیغمبرمان کرد
ما گرفتار آفریده شدیم
عاشق ِیار آفریده شدیم
خاک ما را ز باده گِل کردن
مست دیدارآفریده شدیم
ما جوانیم و سر به راه حسین
جملگی لشکر و سپاه حسین
تا ابد شامل نگاه حسین
گرچه هستیم رو سیاه حسین
قت شروع مدح تو شاعر علیل شد
شرح غزل کشیده به بحر طویل شد
اعجاز کردی و قلم من عصا شده
این دفترم به اذن شما رود نیل شد
جهاندار و جهانبخش و جهانآرا علی اکبر
فلک دست و فلک جاه و فلک پیما علی اکبر
زبانها قاصرند از وصف تو آنجا که در مدحت
سروده شعر، علیِ عالیِ اعلا – علی اکبر
حضرت آینه در خانه پیمبر دارد
خوش به حال پدری که علی اکبر دارد
دست این طایفه از عرش فراتر رفته
پسر ارشد این خانه به حیدر رفته
تا برم نام تو را تار بهم میریزد
حالت عاقل و خمار بهم میریزد
تا که یک لحظه نقاب ازرخ خودبرداری
وعده دلبر و دلدار بهم میریزد
چهره ات را حضرت حق ماه کامل ریخته
ساقی امشب باده ای از عنبر و هل ریخته
رخ که محشر قد قیامت گوئیا معمار هم
هرچه را که داشته در این شمائل ریخته