شعر روضه حضرت زهرا(س)
شب آخر صدای او زخمی است
زیر لب باز زینبش را خواند
گفت : زینب! ببین که رفتنی ام
آخرش حرف آخر من ماند
خیره شد در نگاه دختر خود
مادرانه نوازشش میکرد
با نگاه پر از امید خودش
باز دعوت به سازشش میکرد
دست هایش به روی گیسویش
سر زینب به پای مادر بود
آه انگار , کوله بار همه
به روی شانه های خواهر بود
گفت : مادر فدای این دختر
تو خودت تکیه گاه بابا باش
سرو قامت بمان , عقیله ی من
دخترم! جانشین زهرا باش
بین محراب نا نجیبانه
میشکافند فرق بابا را
مثل یک کوه با صلابت باز
زیر و رو کن تمام دنیا را
جگری پاره پاره میبینی
حسن از دست میرود مادر
تن او در میان یک حجره
چقدر آب میشود مادر
بازهم شکر کن عزیز دلم
تو پس از او برادری داری
بین این شهر , بین این مردم
باز هم یار و یاوری داری
قصه ها فرق میکند حالا
حال مادر دوباره بدتر شد
قصه های عذاب عاشورا
صحبت از بی کسی خواهر شد
پیرهن را به دست زینب داد
گفت : این هم وصیت آخر
کربلا میروی و میمانی
تک و تنها میان یک لشگر
حرف سر بسته گویمت زینب
جای من بوسه زن گلویش را
با صلابت میان عاشورا
حفظ کن مادر , آبرویش را
بدنش زیر سم مرکب ها
روی تل داد میزنی اما…
هیچکس نیست یاورت باشد
تویی و خیمه ی کبوترها
کوفه و شام میروی مادر
پشت هر کوه غصه را خم کن
با حیا دخترم , عزیز دلم
معجرت را مدام محکم کن
زینب آرام زیر لب میگفت:
لحظه ای وا نمی دهم مادر
می دهم تک تک عزیزانم
معجرم را نمی دهم مادر
پوریا باقری