وقتش رسیده است که عرض ادب کنیم
وقتش رسیده است که عرض ادب کنیم
وقتش رسیده حال بکایی طلب کنیم
وقت عزا و گریه و اندوه و ماتم است
امشب عزای اشرف اولاد آدم است
شور قیامت است که گویا به پا شده
زیرا عزای حضرت ابن الرضا شده
او که برای عالم و آدم طبیب بود
حتی میان خانه ی خود هم غریب بود
خواهر نداشت تا برسد پیش پیکرش
مادر نبود تا که کند گریه در برش
از درد زهر کل تنش تیر می کشید
خونابه از لبش به کف حجره می چکید
در وقت احتضار کسی کف نمی زنند
هنگام دست و پا زدنش دف نمی زنند
اما امان ز ظلم و جفای کنیزها
گم شد صداش بین صدای کنیزها
در لحظه های آخر خود بی شکیب بود
او غصه دار روضه ی شیب الخضیب بود
با اینکه تشنه بود ولی نیزه ای نخورد
در بام خانه پیرهنش را کسی نبرد
شکر خدا که دختر او را کسی نزد
با کعب نیزه خواهر او را کسی نزد
خیلی حسین در ته گودال خسته بود
قاتل به روی سینه ی آقا نشسته بود
شمر از صدای ناله ی زهرا حیا نکرد
در قتلگاه گیسوی او را رها نکرد
علی سپهری