بر تاج عرش نوشته شده “لافتا علی”
“یا مظهر العجائب و یا مرتضا علی”
من بوده ام ملیکه و هم کفو با علی
دستان سرنوشت مرا برده تا علی
شکر خدا کنم که علی همسرم شده
آقای خانه ی من و بالا سرم شده
من کوثرم , علی شده ساقی کوثرم
من خانه دارم و علی مرد دلاورم
من حوریم نام علی را که می برم…
تا آسمان هفتم از این خانه می پرم
مردی دلیر… صاحب شمشیر ذوالفقاز
در دست اوست زوزه ی تکبیر ذوالفقار
سر می زند در وسط لشکر آنچنان !!
در می کند یک تنه در خیبر آنچنان!!
شمشیر او کرده به پا محشر آنچنان !!
روی زمین ریخته است پیکر آنچنان!!
مانند او مرد دو دنیا نداشته !!
مانند او کسی به خدا گُل نکاشته
در مکه شد نام علی شاه بت شکن…
اسطوره ی نبرد به پیکار تن به تن
اعجوبه ی هاشمیون رعشه زد به تن
با نعره ی حیدریش یا ابالحسن!!
اما میان معرکه ی کوچه باخته
با غصه های من دلش از هم شکافته
یک گوشه ای نشسته فقط غصه می خورد
از اشک چهره شسته فقط غصه می خورد
مانند من شکسته فقط غصه می خورد
با یک دل خسته فقط غصه می خورد
در کوچه ولوله شد و آتش زبانه زد
بر درب خانه لشکری هی می زند لگد!
در کوچه بی علی چه گرفتار می شوم
بازیچه ی اراذل و اشرار می شوم
بی جانم و دست به دیوار می شوم
در پشت در طعمه ی مسمار می شوم
پر دردم و می زنم اینجا نفس نفس
افتاده ام زمین به بفریاد من برس
دل خسته از اهل شرور مدینه ام
بعد از پدر شکسته دل از دست کینه ام
مانند گل نازکم و با زمینه ام…
با یک تشر شکسته شود کل سینه ام
از درد غربت تو فقط آه می کشم
از نای خسته ناله ی جانکاه می کشم
محمد سعید طالبی