گفتند بین ما گله انداخت فاصله
وقتی مرا ز حوصله انداخت فاصله
یک نیزه با تو فاصله ام بیشتر نبود
بین من و تو آبله انداخت فاصله
شلاقِ زجر و حرمله از جسم خسته ام
تا شام چند مرحله انداخت فاصله
از آیه آیه ی لبِ تو روی رحلِ نی
تا گوش هام هلهله انداخت فاصله
با کوله بار آبله پیشت می آمدم
افسوس دست سلسله انداخت فاصله
بین منو تو و علیِاصغر و عمو
آخر کمان حرمله انداخت فاصله
یک نیزه بود فاصله ی ما ولی تنور
حتی میان فاصله انداخت فاصله
محمد رضا رضائی