شعر شهادت حضرت زهرا (س)
شعلهی جان میسوزد
آتشی کرده به پا شعلهی جان میسوزد
نه فقط هیزم و در، شاه جهان میسوزد
پشت در حضرت مولاست که گیر افتاده
پیش چشم همگان چشم ترش میسوزد
شاه خیبر به گمانم به زمین افتاده
تا که افتاد زمین بال و پرش میسوزد
پسر سوم حیدر سپر مادر شد
پشت در ضربهی مسمار دلش میسوزد
فضه و زینب و محرم همه دور و برش
چه بلایی ایست که پیش پسرش میسوزد
هی به در زد همان لحظه که حیدر می دید
وای از آن ضربه که پهلوی غمش میسوزد
فرشید حقی