حصن حصین
من بد ؛ ولی هستی تو از هر بهترین بهتر
مهمانتم دیگر چه میخواهم از این بهتر ؟
ماه مبارک شد دوباره سفره ات پهن است
این روزها دارم به احسانت یقین بهتر
وقتی که دارم درد دین یاد تو می افتم
دردی نباشد بی گمان از درد دین بهتر
باشم ؛ نباشم از تو چیزی کم نخواهد شد
از من که داری در میان آستین بهتر
من چشم در چشمت شوم شرمنده خواهم شد
مشغول خوبانت بشو ؛ من را نبین؛ بهتر
گشتم مگر پیداکنم باب نجاتم را
پیدا نکردم از امیرالمومنین بهتر
دربند مولا دیگر از دنیا چه میخواهد ؟
آغوش آقا باشد از حصن حصین بهتر
با ریشه های چادر زهرای مرضیه
فردای محشر دارم از حبل المتین بهتر
مشکل گشایند اهل بیت اما گره ها را
از کار من وا می کند ام البنین بهتر
با قصد خدمت میروم کرببلا اما
عرض ارادت میکنم در اربعین بهتر
هر دفعه زیر قبه رفتم با خودم گفتم
جایی نخواهم دیگر از این سرزمین بهتر
من حال خوبم را از اقای خودم دارم
با لطف او شد روزگارم این چنین بهتر
افسرده بودم اشک چشمم روبراهم کرد
در روضه هایش میشود حال غمین بهتر
از لطمه زن های میان مجلس روضه
لطمه به صورت می زند روح الامین بهتر
گویی برای سنگ های تیز کوفی هست
پیشانی از سر بهتر و لب از جبین بهتر
حالا که قصد ذبح داری پس مودب باش
باشد ببُر سر را ولی شمر لعین! بهتر
علیرضا خاکساری