شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

پسرم

سپاه شمر رسیدند درهمش بکنند
به تیغ و نیزه سپردند تا کمش بکنند

قرار بود که باشد مقطعه بدنش
عیان که شد نوه ی فاطمه ست می زدنش

خدا کند پدرش در زمان خود برسد
به احتضار غریب جوان خود برسد

صدای آه شنید و غرور شاه شکست
رمق نداشت به پایش، به زانو آمده است

به یاری اش که نشد، پس به جستجو برسند
کشیده آه، جوانان به داد او برسند

به آسمان عبایش ستاره می چینند
کنار هم بدنی پاره پاره می چینند

هنوز علی نشده بس که درهم آمده است
گمان کنم دو سه تا تکه اش کم آمده است

هوای بی کسی او هوای بی پسریست
بلند کردن او از زمین چه دردسریست

حسین کرده سفارش به پاره های تنش
که از عباش نریزد به خاکها بدنش

ناصر دودانگه

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا