شعر ولادت امام رضا (ع)
رعیت ملک خراسانم
عشق یعنی آن خیابانی که پایانش تویی
دست خالی نیست آن دستی که دامانش تویی
قفل ها را رشته ی پیوند می بینم به تو
مرهم آن دردیست که امید درمانش تویی
خوش به حال این کبوترها که جلد مرقدند
خوش به حال آسمان ، ماه درخشانش تویی
سائلی از سفره ی تو آب و نانش را گرفت
خادمت دستش نمک دارد نمکدانش تویی
اولین و آخرین جایی که رفته مشهد است
عالمی را دیده آن چشمی که ایرانش تویی
دل به صحرا می زنم دنبال رد پای تو
خوش به منزل می رسد عشقی که تاوانش تویی
گردنم کج شد فقط پیش کریم بن کریم
رعیت ملک خراسانم که سلطانش تویی
خوش به حال ما که مهمان کریمی چون توایم
خوش تر از ما مرد سلمانی که مهمانش تویی
قول دادی که می آیی لحظه ی جان دادنش
مرگ شیرین است وقتی راحت جانش تویی
ناصر دودانگه