می خورم افسوس
وقتِ مهمانی سرآمد سفره آخر جمع شد
می خورم افسوس شهرالله دیگر جمع شد
خوش به حالِ هر که نامش ثبت شد در بندگی
بد به حال هر که نامش ماند و دفتر جمع شد
جرعه های آخرت را هم بزن مِی شد تمام
میکده تعطیل و جام و باده، ساغر جمع شد
ماهِ استغفار و رحمت، ماهِ بخشش الوداع
فرصتی دیگر نمانده ماهِ دلبر جمع شد
داده از شب های قدرش سهمِ ما را فاطمه
رزق و روزی هایمان با دستِ مادر جمع شد
کِش می آمد توبه ام از بس گناه آلوده ام
شک ندارم قائله با لطفِ حیدر جمع شد
از صراط هر کس که می گوید علی رد می شود
پرسشِ یوم الحسابش روزِ محشر جمع شد
سی شب از ذکر و دعا تا کربلا دل پر کشید
یا حسین گفتیم وخواب ازچشمِ نوکرجمع شد
می شود یک سال بی شش گوشه و دور از حرم
بال و پرها بسته و اینجا کبوتر جمع شد
زودتر آماده کن خود را محرّم می رسد
کشتی افتاده است در دریا و لنگر جمع شد
خنجرش گرچه نمی برّید و خیلی کُند بود
با تقلّای فراوان کارِ حنجر جمع شد
در هجوم و ازدحام و با قیامِ نیزه ها
در غروبِ قتلگاه هفتاد و دو سر جمع شد
بعدِ سنگ و چوب و تیر و نیزه وقتِ نعل شد
نقطه ای بالای مقتل کلِّ لشگر جمع شد
بی سر و بی پیرهن عریان به زیرِ آفتاب
تا سه روز افتاده بود وبعد پیکر جمع شد
کَس نمی داند چه مقداری به دستِ دشمنش
وقتِ غارت از حرم خلخال و معجر جمع شد…
مهدی شریف زاده