دل بیقرار, دیده زدل بیقرارتر
بهتر ز تو کجاست درعالم نگارتر؟
روز ازل خمار شرابی شدیم و عشق
ما را حواله داد به چشمی خمارتر
مجبورمان نکرده کسی عاشقت شویم
ماخود شدیم نزد تو بی اختیار تر
دل دل نمی کنیم که دلداده ات شویم
ما را اگر کند به غمت دل دچارتر
وقتی که تربت توشده مهر سجده ها
صورت چه بهتراست شود پرغبارتر
داراترین دخیل گداخانه توأند
آن دستهای خالی با تو ندارتر
محشور با فرات شود آخرعاقبت
اشکی که شد به روضه تو پابکارتر
هرکس که با حسین نباشد جهنمی است
هرگز ز او ندیده کسی بد بیار تر
شکر خدا که میگذرد عمر و می شویم
دیوانه تر, شکسته تر و روضه دارتر
دستش به شاهراه حقیقت نمی رسد
هرکس در این مسیر بیفتد کنارتر
رضا دین پرور
اسیر دست خزان شد بهار سرخ گلو گلو بریده درخشید یار سرخ گلو
فغان که دشت بلا را گرفته کرکس ها چگونه لب بگشاید هزار سرخ گلو؟
حریم عزت حق را چگونه ترک کند به دست غول بیابان سوار سرخ گلو؟
علم به دست نظر کرد سوی لشگرگاه همان امیر که بود از تبار سرخ گلو
سراغ مشک بگیرد رود به سوی فرات؟ که گر گرفته کنون کشتزار سرخ گلو
گلو بریده پذیرفت تیر حرمله را به روی دست" همان یادگارسرخ گلو
و خیمه خیمه نگهبان غنچه هاگردید همان اسیر نحیف و نزار سرخ گلو
و بهت حاکم دلهای هرچه انسان شد و خیره شد فلک از اعتبار سرخ گلو