اشعار ویژه (پیشنهادی)شعر شهادت حضرت رقيه (س)شعر محرم و صفر

شعر روضه حضرت رقیه(س)

دَمِ اذان پدرم نانِ تازه ای آورد
که بویِ تازگی اش بر مشام می آمد
به یادِ روضه یِ طفلی سه ساله اُفتادم
زِ خانه ها همه بویِ طعام می آمد

برای عمه که بَد شُد گرسنه خوابیدم
اگر چه با شِکمِ سیر می زدند مرا
به جان تو اثرِ تازیانه یادم رفت
چقدر با سرِ زنجیر می زدند مرا

عجیب شهرِ شلوغیست هر طرف بِرَوَم
برایِ دخترت از سنگ مَرحَمَت دارند
کمی مواظبِ من باش از سرِ نیزه
همیشه چشم چرانها مزاحمت دارند

کسی نگفت ندارم پدر امان بدهید
و فرصتی نه به من که , به خیزران بدهید
کسی نگفت که نانِ شما نمی خواهد
پدر نخواست سرش را به او نشان بدهید

طنابِ گردنِ من بسته بود به دستِ رُباب
میان راه زمین می خوریم و می خندند
یهودی است و مسلمان کنارِ هم اینجا
کُتَک از آن و از این می خوریم و می خندند

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫۲ دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا