شعر ولادت امام حسن(ع)
باید ببوسم خاک پاهای شما را
باید ببوسم دست بابای شما را
ممنون اعطای خداوندیم , یک عمر
ما که همیشه آرزومندیم , یک عمر
موسی گرفته گوشه ی گهواره ات را
عیسی ببوسد صورت مه پاره ات را
خیل ملائک آمدند از آسمان ها
قاصر شده از مدح نامت , این زبان ها
صف بسته اند اینجا گدایان مدینه
چشم انتظار ماه تابان مدینه
زهرا شده مادر , برایش گل بیارید
یک دسته گل نیلوفر و سنبل بیارید
حیدر پدر شد , ای پدرهای زمانه
دور سرش گردید بابا , عاشقانه
آمد گلی , از جنس دریای پیمبر
سنگ صبور و همدم سختی مادر
از خانه اش تا عرش نوری منجلی شد
نام امیرالمومنین: “بابا علی” شد
هرکس گدای مجتبی شد پادشاه است
بی بهره از نام حسن عمرش تباه است
حتی ملائک از وجودش بهره مندند
بیت الحسن باز است و آنها مستمندند
جن و ملک روزی خور احسان آقاست
خلقت دلیل گردش چشمان آقاست
داغت نشانده آتشی در بین سینه
ای مرد سختی دیده ی شهر مدینه
ای همدم تنهایی زهرای اطهر
ای تکیه گاه کوچک دستان مادر
داغ تو و مادر چه کرده با دل تو؟
آتش گرفت آنجا تمام حاصل تو
جانم فدای آستانی که نداری
گلدسته ها و زائرانی که نداری
نه گنبد و گلدسته ای , نه سایبانی
چشم انتظار مهدی صاحب زمانی
تو زائرانت را به ارباب هدیه کردی
تو مرد تنهای زمینی , کوه دردی
تو در مدینه بی حرم ماندی حسن جان
ما را ز داغت سخت سوزاندی حسن جان
اما خودت گفتی در آن ساعات آخر:
مانند روز تو ندیدم … ای برادر
اینجا تو و عباس و زینب , ام کلثوم
آنجا تویی و خنجر و رگ های حلقوم
دنیا چه کردی با پسرهای پیمبر…؟
یک بی حرم , یک بی کفن , تا روز محشر…
پوریا باقری