خورشیدِ عشق

نگاه کن! تب و تابِ عمیقِ زائر را
مزارِ خاکیِ خورشیدِ عشق، باقر را

بیار جامه‌ی مشکی، که باز هم امشب
غمِ عزیز، مکدر نموده خاطر را

یا جواد الائمه

با نگاهت، چشمه، باران، رود، معنا می‌شود؛
بخشش و احسان و لطف و جود معنا می‌شود

بی‌وجودت کارِ دنیا، غرقِ خسران می‌شود،
با وجودِ اهلِ جودت، سود معنا می‌شود

ایها العشق

تو به ما نور را نشان دادی!
ایها العشق! ایها الهادی!

ای دلیلِ طراوتِ چشمه!
روشنابخشِ هرچه آبادی!

شاهنشه نجف

دنیا چو علی؛ شاهِ نجف، شاه ندارد
زیباییِ او را به خدا، ماه ندارد

گفتم به قلم شمّه‌ای از فضلِ علی گو
گفتا: سوی او عقلِ بشر راه ندارد

بارِ غمت

بارِ غمت را دوشِ ما، طاقت ندارد
هفت‌آسمان و ماورا، طاقت ندارد

گوشِ فلک را یک‌نفر، محکم بگیرد،
یک جمله، از مرثیه را طاقت ندارد

باب‌الحوائج

گفتم “حسین”، صفحه‌ی دل، پرستاره شد
راهِ نجات، دامنِ یک شیرخواره شد

گفتم که کیست، اکبرِ آیاتِ کردگار؟
فوراً به گاهواره‌ی اصغر، اشاره شد

شبِ میلاد

در زمین آسمان نمی‌گنجد
قدرِ او در بیان نمی‌گنجد

شبِ میلاد حضرتِ زهرا
ذوقِ ما در لسان نمی‌گنجد

چهارده نور

چارده نور؛ هم‌چنان دریاست
چارده نور؛ محورش زهراست
“وَ بِکُم یُمسِکُ السَّما” یعنی:
آسمان روی شانه‌ی آن‌هاست

به روی صورت طفل

به رویصورت طفل آفتاب می ریزد

خدا بهچهره ی ماه اش نقاب می ریزد

به چشمهای کسی هجر قطره ی آبی

اگرفشار بیارد سراب می ریزد

ربابپیش خودش فکر می کند حتما

عمو بهکام علی قطره آب می ریزد

کنارعلقمه شمر لعین می خندد

ز چشمهای گلی تا که خواب می ریزد

لباسرزم ندارد ولی بلند شود

به قلبلشگر دشمن عذاب می ریزد

رسیدهاست زمان نبرد و بین دل

عروسفاطمه هی اضطراب  می ریزد

خدا بهخیر کند دست تیر,حلق علی

میانمعرکه از گل گلاب می ریزد

حسینروی سرش می زند و می گرید

به کامحرمله گویی شراب می ریزد

میانخنده ی انذار با عبای خودش

پدر بهروی عزیزش حجاب می ریزد

به سمتخیمه پدر می رود و می آید

چقدرغصه به روی رباب می ریزد

علی حسنی

 

 

 

 

 

دکمه بازگشت به بالا