من از این نفس , از این بی سر پا خسته شدم
خودم ازدست خودم آه خدا خسته شدم
اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی
بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم
من از این نفس , از این بی سر پا خسته شدم
خودم ازدست خودم آه خدا خسته شدم
اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی
بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم
حُسن و جمال و نور خدا جلوه گر شده
مرآت حق به اهل ولا جلوه گر شده
خورشید آسمان ز رخش شرم می کند
چون چشمه سار نور سما جلوه گر شده
حاتم بخورد حسرت این ساز دهانم
از ذکر کریمی که شده ورد زبانم
آن روز که بر داغ حسین اشک بریزم
روزی ست که بر خانه ی تو درب زنانم
به اختیار خود از اختیار افتادم
گناه کردم و از چشم یار افتادم
قساوت آمد و روزی گریه ام را برد
شبیه مرده شدم یک کنار افتادم
در دورهای که شام جهالت سحر نداشت
خورشید آسمان رسالت قمر نداشت
تا که عروس آمنه باشد بهشت نیز
حوریه ای برای نبی زیر سر نداشت
دلش را بردهای هر وقت صحبت کردهای بانو!
محمد را چنین مست محبت کردهای بانو!
به محراب دو ابرویش تماشا کردهای حق را
میان معبد چشمش عبادت کردهای بانو!
ای همسر با عزت طاها خدیجه
ای شأنِ تو بالاتر از بالا خدیجه
اوجِ مقامت فوقِ اَوْاَدْنا خدیجه
تو دائم الْاِکرام هستی یا خدیجه
داروندار حضرت زهرا خدیجه
گذشته از همه و پشت شوهرش مانده
پیمبرانه به پای پیمبرش مانده
درست!سوره ی نسل خدیجه کوتاه ست
ولی ادامه آیات کوثرش مانده
هست خود را برای من بخشید
سوختن را به ساختن بخشید
خون دل خوردآنقدر , پژمرد
تا صفایی به این چمن بخشید
تو فقط زمزمی و پاکی کوثر داری
آنچه خوبان همه دارند تو بهتر داری
هاجر و آسیه و مریم و حوا دیدند
تو مقامی ز همه چند برابر داری
شد زندگی دشوار ابرو خم نکردی
بر تو رسید آزار ابرو خم نکردی
چیزی نماند از آن همه دارائی تو
تنها به عشق یار ابرو خم نکردی
تو را از جنس دریا آفریدند
سراپا نور دنیا آفریدند
تو را هم کفو طاها آفریدند
به دامان تو زهرا آفریدند