شعر مناجات با خدا

 من از این نفس , از این بی سر پا خسته شدم
خودم ازدست خودم آه خدا خسته شدم

اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی
بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم

شعر ولادت امام حسن (ع)

حُسن و جمال و نور خدا جلوه گر شده
مرآت حق به اهل ولا جلوه گر شده

خورشید آسمان ز رخش شرم می کند
چون چشمه سار نور سما جلوه گر شده

شعر مناجات با امام حسن (ع)

حاتم بخورد حسرت این ساز دهانم
از ذکر کریمی که شده ورد زبانم

آن روز که بر داغ حسین اشک بریزم
روزی ست که بر خانه ی تو درب زنانم

شعر مناجات با خدا

به اختیار خود از اختیار افتادم

گناه کردم و از چشم یار افتادم

قساوت آمد و روزی گریه ام را برد

 شبیه مرده شدم یک کنار افتادم

شعر مدح ام المؤمنین

در دوره‌ای که شام جهالت سحر نداشت
خورشید آسمان رسالت قمر نداشت

تا که عروس آمنه باشد بهشت نیز
حوریه ای برای نبی زیر سر نداشت

شعر مدح حضرت خدیجه (س)

دلش را برده‌ای هر وقت صحبت کرده‌ای بانو!
محمد را چنین مست محبت کرده‌ای بانو!

به محراب دو ابرویش تماشا کرده‌ای حق را
میان معبد چشمش عبادت کرده‌ای بانو!

شعر مدح و روضه حضرت خدیجه (س)

ای همسر با عزت طاها خدیجه
ای شأنِ تو بالاتر از بالا خدیجه
اوجِ مقامت فوقِ اَوْاَدْنا خدیجه
تو دائم الْاِکرام هستی یا خدیجه
داروندار حضرت زهرا خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه (س)

گذشته از همه و پشت شوهرش مانده
پیمبرانه به پای پیمبرش مانده
درست!سوره ی نسل خدیجه کوتاه ست
ولی ادامه آیات کوثرش مانده

شعر وفات حضرت خدیجه (س)

هست خود را برای من بخشید
سوختن را به ساختن بخشید
خون دل خوردآنقدر , پژمرد
تا صفایی به این چمن بخشید

شعر مدح حضرت خدیجه (س)

تو فقط زمزمی و پاکی کوثر داری
آنچه خوبان همه دارند تو بهتر داری

هاجر و آسیه و مریم و حوا دیدند
تو مقامی ز همه چند برابر داری

شعر مرثیه حضرت خدیجه (س)

شد زندگی دشوار ابرو خم نکردی
بر تو رسید آزار ابرو خم نکردی

چیزی نماند از آن همه دارائی تو
تنها به عشق یار ابرو خم نکردی

شعر مدح و مرثیه حضرت خدیجه (س)

تو را از جنس دریا آفریدند
سراپا نور دنیا آفریدند
تو را هم کفو طاها آفریدند
به دامان تو زهرا آفریدند

دکمه بازگشت به بالا