این نیزه های در بدنت میکشدمرا
این لخته خون دردهنت میکشد مرا
ای سروناز منچقدر قطعه قطعه ای
این پاره پ ا رهپ ا ره تنت میکشد مرا
این نیزه های در بدنت میکشدمرا
این لخته خون دردهنت میکشد مرا
ای سروناز منچقدر قطعه قطعه ای
این پاره پ ا رهپ ا ره تنت میکشد مرا
صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن
چیزی نمانده است , سبکبال تان کنند
چیزی نمانده است,که بد حال تان کنند
صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن
یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت
یا پیاده می رسید دور و برم را می گرفت
او صدا میزد ولی سقا خجالت میکشید
از نگاه زینب کبری خجالت میکشید
جانبازی یادشان ندهی گریه میکنم
اذن جهادشان ندهی گریه میکنم
وقتی تمام لشگریان هار میشوند
دور و بر عمو همه خونخوار میشوند
رفتی سفر اصلا نگفتی دختر تو
دق می کند بعد از تو و آب آور تو
پای برهنه سر برهنه روی ناقه
منزل به منزل من به دنبال سر تو…