شب مستی و شور بسم الله
همه جا غرق نور بسم الله
شده وقت سرور بسم الله
لحظات ظهور بسم الله
شب مستی و شور بسم الله
همه جا غرق نور بسم الله
شده وقت سرور بسم الله
لحظات ظهور بسم الله
سالیانی درد بی درمان هجران مشکل است
بی کسی درشهرغربت ای رفیقان مشکل است
سالیانی جای دور افتاده تبعیدت کنند…
سالیانی در غل و زنجیر زندان مشکل است
شاعر شدم برای تو یا ثامن الحجج
دارم به سر هوای تو یا ثامن الحجج
هستم فقط گدای تو یا ثامن الحجج
دست من وعطای تو یا ثامن الحجج
قلم و شور تو و این همه حیرانی ها
بگذارد بنویسم ز پریشانی ها
می نویسم به خدا عشق منی- ایول الله
می نویسم که تویی دلبر ایرانی ها
حس میکنم رفتار تو تغییر کرده
این روزها کردار تو تغییر کرده
هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من
می آیی و گفتار تو تغییر کرده
روزی که قلبم داغ دار مادرم بود
بابادلم خوش بود دستت برسرم بود
بابادلم خوش بود هستی در بر من
هستی همیشه هم پدرهم مادر من
شاعر از سوز دل و درد و غمش کم گفتی
از دل خسته و از قد خمش کم گفتی
زان همه غربت اندر حرمش کم گفتی
هرچه گفتی به خدا از کرمش کم گفتی
سینه ام کلبه ی غم و غصه
حال و روزم همیشه بارانی
تک و تنها میان حجره ی خود
مانده ام بادل پریشانی
مدیون دم ” عناصرالابرارم ”
محزون غم ” دعائم الاخیارم ”
مرثیه سرای این شب غم بارم
یک روضه ی باز اربعینی دارم
میرسد روزی که بی چون و چرا می بینمت
میرسد روزی که ای شاه وفا می بینمت
عامل وصل من و تو ذوق بارانی بود
میرسد روزی که با حال بکا می بینمت
وقتی که از زبان کهن میکشد برون
از فعل و فاعِلُن فَعَلَن میکشد برون
با لطف اوست شاعرش از بین واژه ها
مرثیه ای به وزن محن میکشد برون
من از فراق تو غم غربت گرفته ام
افسردهو شکسته و محنت گرفته ام
اذندخول دیدن تو گریه کردن است
باگریه برتو اذن عیادت گرفته ام