ای آشنای زینب

ای آشنای زینب , در خاک وخون چرایی

بگذار بینم ات سیر , هنگامه جدایی

من می روم شکسته , با دست وپای بسته

تو روی نی نشسته , ای نور کبریایی

تصویر خدا

می خواست برای ِ‌اهل دنیا بکشد

تصویر ِ‌خود ِ‌خود ِ‌خودش را بکشد

تصمیم گرفت تا خدا خود را هم

در ماهیت حسین زهرا بکشد

 جواد حاجی زاده

 

ذکر آشنا

با ذکر حسین آشنا می گردد

یک واژه به نام  مبتلا میگردد

خشکیده ی  ِ صحرای ِ دلمیکباره

تبدیل به دشت ِ کربلا می گردد

جواد حاجی زاده

 

حسینیه

دارد تمامی بدنم تیر می کشد

روحم که خسته است , تنم تیر می کشد

حتی بمیرد این تن اگر در غم شما

بر روی پیکرم , کفنم تیر می کشد

در پای فرات و تشنگی

هر وقت دلش هوای دریا میکرد

با پرچم یا حسین نجوا میکرد

هرجا گره ای به ریسمانش میدید

 با گریه توسلی به زهرا میکرد

وقت نی سواری نیست

گریه هایم اگر چه کاری نیست

چه کنم؟ غیر گریه کاری نیست

بعد عمری کنار هم بودن

می روی و مرا نگاری نیست

قرآن مجسم

قرآن مجسم که ز رحلت گله داری

از بس زده ای نی به لبت آبله داری

 

ای قاری قرآن که چهل خوان و چهل روز

انگار نه انگار.. ز ما فاصله داری

ای شمر لعین زیر پایت ماه ست

ای شمر لعین زیر پایت ماه ست

ریحانه ی حضرت رسول الله ست

از سینه اش آن پای نجس را بردار

این پرچم «لا اله الا الله» ست

 احسان پرسا

 

غم فراق

ما بر سـرِ سـفره ات, نمـک گــیرشدیـم

با لقمه ی لطف و رحمتت, ســیر شدیم

با این همه چون تــورا نـدیـدیـم ,آنـقـدر

خوردیم غــم فــــــــراق , تا پـــیر شدیم

 حمید رضا نوری

 

یک سه ساله

یک سه ساله بیشتر نیست خدایا!…نزنید!

ظالمان!می شکند ساقه ی نوپا …نزنید !

هی به این طفل پر از درد نگویید یتیم !

پیش چشمان ترش عمه ی او را نزنید !

ضربه ی سیلی

میچکد خون از لب و این چهره ی نیلی پدر

میخورم از هر طرف یک ضربه ی سیلی پدر

با دوپای کوچکم بر خار و خس آواره ام

میخورد هر لحظه دستی روی گوش ِ پاره ام

هزار شکر که هر شب هوای ماداری

هزار شکر که هر شب هوای ماداری

چقدر روزیه و روضه برای ما داری

برای ما فقط از خویش خرج میکنی آقا

چه حرفها که برای خدای ما داری

دکمه بازگشت به بالا