زخم کهنه ی چشم انتظاری

دمی که سیر وجودم الی السما می شد

تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد

گمان کنم خبر از یار می رسد امشب

که باب فیض الهی به سینه وا می شد

غرور ساقی

خوردیزمین و حیثیت لشکرم شکست

اصلیترین ستون خیام حرم شکست

فریادهای «انکسری» بی دلیل نیست

دراوج درد تکیه گه آخرم شکست

وعده ما سحری پای ضریح عباس

می برم نام تورا تاببری نام مرا

پرکن از جام لب خویش همه جام مرا

خاک هم گاه گداری بدهد طعم عسل

بوسه از خاک رهت کرده عوض کام مرا

السلام ای ملیکه ی دنیا

السلام ای ملیکه ی دنیا

السلام ای شفیعه ی عقبی

 السلام ای زلال تر از اشک

السلام ای مطهر والا

ای سایه سرم

زیباهلالیک شبه,ای سایه سرم

بالانشته ای مرا  می کنی  نگاه

عالمهمه پناه به  نام  تو  میبرند

حالاببین که خواهرتوگشته بی پناه

روضه سه ساله خاتون

خواهم امشب همچو عمه راز دل افشا کنم
کاف و هاء و یاء و عین و صاد را معنا کنم

ماه محرم

سینه زنان حسین زمزمه بر پاکنید
ماه محرم شده یاری زهرا کنید

رأس صغیر و کبیر

خدا کند که از این ره امیر برگردی
ز قبل آن که شوی بی سفیر برگردی

روزهجدهم

آفتاب ظهر روزهجدهم

دید ساقی ایستاده پای خم

باخدایش عشق بازی می کند

صحبت ازافشای رازی می کند

کاش نیایی کوفه

چه کنم؟ نامه نوشتم که بیایی کوفه

کاش برگردی از این راه و نیایی کوفه

در شب عید خضابی بکنم مستحب است

بسته بر صورت من به چه حنایی کوفه!

من گریه میکنم …

من گریه میکنم که تماشا کنی مرا

مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا

حَجت قبول دلبر احرام بسته ام

ای کاش در دعایِ خودت جا کنی مرا

سفیر آواره

هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد

با شکوه آمده و بی کس و بی یار نشد

حال و روز منِ آواره تماشا دارد

تکیه گاهم بجز این گوشۀ دیوار نشد

دکمه بازگشت به بالا